بررسي نقش منابع ملي در توسعه با تاكيد مدل نظري كارل ماركس
Download
Report
Transcript بررسي نقش منابع ملي در توسعه با تاكيد مدل نظري كارل ماركس
بررس ي نقش منابع ملي در توسعه با تاكيد مدل نظري كارل ماركس
Analysis of national resources in development,
based on karl marx,s theorical model
دکتر مهرداد ناظري
جامعه شناس و عضو كارگروه منابع ملي و توسعه
مرکز اندیشه و پژوهش طرح هزاره
نام کارگروه :توسعه و منابع ملي
رئیس کارگروه :آقاي عبدالرسول دیوساالر
تاریخ1390/1/24 :
تهیه کننده :دكتر مهرداد ناظري
همکاران (اعضای کارگروه):معصومه ثانی ،دکتر غالمرضا حداد ،دکتر آمنه جعفري قدوس ي ،عبدالرسول
ديوساالر ،دکتر محمود فرهادي نيا ،زهرا میراحسنی ،دکتر مهرداد ناظري
عنوان :بررس ي نقش منابع ملي در توسعه با تاكيد مدل نظري كارل ماركس
کلیدواژه:منابع ملی،توسعه ،مدل نظري ماركس
بدون شك نقش منابع در توسعه انكارناپذير است .هر
چند كه مي توان رابطه ميان منابع و توسعه را يك
رابطه دو سويه دانست.
منابع
منابع
توسعه
توسعه
يكي از موضوعات مهم دراین زمينه رابطه ميان منابع و
توسعه شيوه هاي تخصيص آن است.
تخصيص مهم است چون در صورت عدم رعايت تخصيص
بهينه يك جامعه دچار تضادهاي اساس ي خواهد شد .از اين
منظر توجه به رابطه ميان منابع ملي و توسعه براساس
نظريه هايي كه به تخصيص توجه دارند ضروري است.
يكي از معروف ترين نظريه ها ،در اين زمينه نظريه
تضادگرايان ) (Conflict theoristاست .هر
چند كه مي توان از زواياي ساير نظريه ها به اين
موضوع پرداخت.
منابع ملي و توسعه را مي توان در جامعه شناس ي از زواياي
گوناگوني بررس ي كرد كه مهم ترين آنها چهار نظريه زير است:
-1نظريه كاركرد گرايي Functional theory
-2نظريه تضادگرايي Conflict theory
-3نظريه فمينيست ها Feminist theory
-4نظريه كنش متقابل نمادين
Symbolical interactional theory
در اين تحقيق به دليل توجه تضادگرايان به شيوه هاي
بهينه تخصيص از اين نظريه استفاده شده است .و از
بین نظريه هاي تضادگرايان نظريه كارل ماركس براي
مطالعه تطبيقي استفاده شده است.
چرا ماركس؟
به اين دليل كه ماركس اولین متفكر در پارادايم تضادگرايان است كه به طور
دقيق و همه جانبه اي نظام سرمايه داري را مورد بررس ي و نقد قرار مي دهد.
نكاتي در نظريه ماركس وجود دارد كه در موضوع مورد مطالعه قابل توجه
است.
-1تضاد منافع
-2توزيع عادالنه ثروت
-3اولويت ارزش اضافي به نیروي كار
-4عدم آگاهي
پرسش هاي اصلي تحقيق:
با این مقدمه پرسش های اصلی این مقاله این است که
-1اساسا آیا تضادگرایان (مارکس) به نقش منابع در توسعه توجه
دارند؟
-2از چه زاویه ای به آن نگاه می کنند؟
-3آیا منابع در جامعه سرمایه داری به شیوه صحیح و درستی مدیریت
می شود؟
-4شیوه مطلوب مدیریت یا تخصیص منابع طبق نظریه مارکس
فرضيه هاي تحقيق:
فرضیه اول :تضاد نقش اساس ی در رابطه میان توسعه و منابع ایفا
می کند.
فرضیه دوم :منابع در نظام سرمایه داری به شیوه صحیحی مدیریت
نمی شود و منافع حاصل از آن به شکل ناعادالنه ای توزیع می
شود.
فرضیه سوم :منابع زمانی در راستای توسعه به کار گرفته می شود
که الگوی توزیع منابع براساس حذف استثمار طبقات علیه
مرور ادبياتي نظريه هاي تضادگرايان:
الف – سوسياليسم غارنشيني
در مورد نظریه های تضاد و به ویژه اندیشه های سوسیالیستی می توان
به دوران غارنشینی نیز رجوع کرد .گفته می شود ترس و احتیاج
باعث گروه گرایی مردم جامعه ابتدایی شده بود در هر غاری چند
خانواده و قبیله زندگی می کرد و یک واحد سوسیالیستی به وجود
آورد.
مارکس در این خصوص می گوید « :انسان های اولیه به
صورت حیوانات خام خوار بودند .هر فردی مانند زنبور
عسل به کندویش وابسته بوده است این همان عصر
سوسیالیسم خودبخودی است که در آن یک خون و یک زبان
و یک نوع آداب و رسوم وجود داشت» (سدی یو )8:1366
ب -كنفوسيوس
وی وقتی می خواهد جامعه آرمانی خود را عنوان نماید چنین سخن می
گوید« :چون اصل بزرگ همانندی بزرگ استیال یابد ،سراسر جهان
به صورت یک جمهوری در آید؛ مردان با استعداد و فضیلت و
لیاقت را بر گزینند ،صادقانه ،برای توافق ،گفتگو کنند و صلح
عمومی پدید آورند .به این شیوه ،مردم تنها والدین خود ندانند ،و
تنها کودکان خود را کودکان خود نشمرند .سالخوردگان تا هنگام
مرگ از وسایل معاش برخوردار گردند .میانساالن به کار اشتغال
ورزند و جوانان از لوازم نشو و نما بهره گیرند.
بیوگان و یتیمان و بی فرزندان و علیالن از مراقبت محروم نمانند .حقوق هر
مرد محفوظ و فردیت هر زني محترم باشد .همه به تولید ثروت پردازند و
دور ریختن آن را نپسندند ،اما برای کامرانی ،در نگاهداری ثروت ،اهتمام
نورزند .چون از کاهلی بیزارند ،کار کنند ،ولی در کار تنها منافع خود را
بجویند .به این طریق تدابیر خود پرستانه سرکوب شوند و توان تظاهر
نیابند و دزدان و کج دستان و خائنان فتنه جو به ظهور نرسند .در نتیجه
درهای خارجی گشاده مانند و بسته نشوند ،این است دولتی که به آن
«همانندی بزرگ» نام می دهد(.دورانت)748 :1376 ،
ج -توماس مور
او سرزمینی را تصویر می کند که برای همه چیز در آنجا برنامه ،استراتژی و هدف
وجود دارد .وی این جزیره را به این صورت توصیف می کند :در میان اهالی
اوتوپیا ...همه چیز مشترک است .و مردم همگی در آسایش و تنعم به سر می
برند ...آنان را با ملت هایی می سنجیم که افرادشان دارایی خودیش را مایملک
خصوص ی خود می شمارند ...با افالطون همداستانم که همه مردم باید از
نعمت های جهان یکسان و متساوی بهره برند ...زیرا در جایی که هر کس ی به
حد مقدور برای خویشتن مال و منال می اندوزد.
ثروت در انحصار محدودی از مردم است و دیگران با فقر و محرومیت
دست به گریبانند در قوانین او تقریبا این اصل صریح و آشکار وضع
شده که همه چیز به همگان تعلق دارد .در اوتوپیا ،مالکیت
خصوص ی لغو و اشتراک اموال و استفاده از پول و مسکوکات گرانبها
ممنوع است (سدی یو)165 :1366 ،
د – توماس مالتوس
توماس مالتوس نیز به رابطه ميان منابع و جمعيت توجه ويژه
اي دارد .بر طبق نظر وي منابع غذايي كره زمین محدود است
و با اين اوصاف الزم است در رشد جمعيت روش هاي كنترلي
مورد استفاده قرار گیرد .چون اگر جمعيت بيش از حد رشد
نمايد منابع زمین پاسخگوي نيازهاي جمعيت انبوه نخواهد
بود( .مارتيندال)1387 ،
ه – تئودور آدورنو
تئودور آدورنو معتقد است كه همه گیر شدن فرآيند شيئي
شدگي و شيئي گونگي اساس ي ترين معضل نظام سرمايه داري
است كه مانع از شكل گیري جنبش ها و نیروهاي رهايي
بخش مي شود(Adorno, 1972) .
و -هربرت ماركوزه
هربرت ماركوزه معتقد است نظام سرمايه داري باعث رشد
رباتيسم به جاي ارزش هاي انساني شده است و اين موضوع
خود باعث فراموش ي انسان و رسيدن آن به پوچي شده است.
(اينتاير)1352 ،
الگوي نظري ماركس
الف – تضاد طبقاتي Class conflict
تاريخ تمام جوامع تا كنون موجود ،تاريخ مبارزه طبقاتي بوده است.
آزاده و برده ،پاتريسین ها و پليبن ها ،ارباب و سرف ،استاد كارگاه و
پيشه ور روزمزد در يك كالم ستمگر و ستم ديده با يكديگر ستیزي
دائمي داشته و به پيكاري بي وقفه ،گاه نهان و گاه آشكار ،دست
یازيده اند ،پيكاري كه هر بار يا به نوسازي انقالبي كل جامعه يا به
نابودي توامان طبقات در حال پيكار انجاميده است.
جامعه بورژوازي نوين ،كه از ويرانه هاي جامعه فئودالي سر بر
آورده ،تضادهاي طبقاتي را از ميان نبرده است .در عوض
اما ،طبقات جديد ،شرايط نوين ستمگري و شكل هاي نوين
مبارزه را جايگزين انواع كهنه آن كرده است( .ماركس،
)276 :1380
ماركس خود در تز يازدهم از تزهايي درباره فوئر باخ چنین مي گويد:
فالسفه جهان را فقط به شيوه هاي گوناگون تفسیر كرده اند،
حال آنكه مساله بر سر تغيیر جهان است (لئونارد)11 :1363 ،
ب -زير ساخت ()infrastructureو روساخت ()Superstructure
انسان تنها موجودي است كه مي داند كه كار مي كند و در كار است كه
انسان ،انسان مي شود .در واقع انسان مولد كه مي تواند ابزار كار و
محصوالت مورد نياز را از قبل براي توليد طراحي كند ،مورد توجه
ماركس مي باشد .اما مقوله دوم طبيعت است كه به دليل اين كه
انسان ناچار است با منابع طبيعي و منابع حياتي كار كند داراي
اهميت است و مقوله سوم ابزار است.
انساني كه مي خواهد با منابع طبيعي كار كند ،احتياج به وسايلي دارد كه
اين وسايل را ابزار مي ناميم .اين 3عنصر (انسان و طبيعت و ابزار) در
مجموع شرايط مادي زندگي بشر را مي سازند .اين مجموعه را اصطالح
شناس ي ماركس تحت عنوان نیروهاي توليدي ()force of production
قرار مي گیرند .با تاثیرات متقابلي كه عناصر نیروهاي توليدي بر يكديگر
مي گذراند ،در مجموع فعاليت هاي واحدي را تشكيل مي دهد كه منجر
به شكل گیري زير ساخت مي شود( .تنهايي)79 ،
وقتي انسان در طبيعت با ابزار خاص ي به كار مي پردازد براي اينكه بتواند به
اهدافش دست يابد ،ناگزير به برقراري يك سري ،آيین ها ،مراسم ،قوانین و
الگوهايي مي باشد .از اين رو ،روابطي بین آنها به وجود مي آيد كه به تدريج
ساختي ،ثابت ،منسجم و متشكل مي شوند و قانون و امثالهم را شكل مي
دهند .در واقع براساس اين ديدگاه وقتي كارگر جهت انجام كار به كارخانه رفت،
بايد بداند كه با چه كس ي يا كساني سر و كار دارد؟ در طول روز چه زماني كار
شروع و چه زماني به پايان مي رسد؟ چه چیز بايد توليد كند؟ اينها قوانین،
آيین ها و رسوم و آداب و سنتي است كه آنها را روابط توليدي ( relation of
)productionمي ناميم( .تنهايي)79 ،
ج
– آگاهي طبقاتي ()class consciousness
ماركس بر اين باور است كه طبقه كارگر در نظام سرمايه داري ،طبقه اي
بي شكل ،بي هويت و فاقد آگاهي طبقاتي است .در نظر ماركس طبقه در
خود طبقه اي است كه خود آگاهي ندارد و طبقه براي خود طبقه اي
است كه داراي آگاهي طبقاتي است و اين قشر پيشرو كارگران است كه
به شكل گیري آگاهي و رسيدن به مرحله تغيیر در نظام سرمايه داري
كمك مي كنند.
چند نكته اساس ي كه مي توان در تبيین نقشه منابع در توسعه از
ماركس استفاده نمود.
اول آنكه وقتي در اقتصاد از توسعه صحبت مي كنيم ،بايد مشخص
گردد كه منابع اقتصادي يك جامعه به چه صورتي مديريت مي
شود .ولي از آنجايي كه نظام سرمايه داري يك نظام نابرابر است و
روندهاي اقتصادي و مالي آن به جاي پاسخگويي به نيازهاي واقعي
جامعه ،توسط سوداگران و سرمايه داران تعيین مي شود ،لذا در
اين نظام توسعه الزاما ،به مديريت بهينه منابع منجر نمي گردد.
نكته دوم در نظريه ماركس توجه به رابطه ميان انسان و كار و
ابزار و طبيعت است ،از لحاظ ماركس نیز مثل بسياري از
متفكران علوم اجتماعي انسان محور توسعه است .اما
انسان در فرآيند كار خود را مي يابد اما نكته مهم اين است
كه انسان دائم در حال رشد است و به موازات رشد آگاهي
وي رابطه انسان با طبيعت نیز تغيیر مي كند.
تضادهاي سرمايه داري و توزيع ناعادالنه منابع
ماركس اساسا در تحليل هاي اقتصادي ،اجتماعي خود شيوه توليد
نظام سرمايه داري را به تصوير و نقد مي كشد در اين نظام به دليل
وجود نابرابري ها ،سطح دسترس ي ها به منابع متفاوت است .جامعه
بورژوازي شرايطي را ايجاد كرده است كه تنوع و وفور شرايط مادي
زمينه ادامه حيات آن است.
اما منافع حاصل از آن به يكسان در اختيار افراد جامعه قرار نمي
گیرد .اصوال در شيوه ي توليد سرمايه داري همانطور كه در
چارچوب نظري بحث ارائه شده به دليل وجود تضاد ساختاري،
توافق يا اجماعي شكل نمي گیرد و اگر اجماعي هم وجود دارد نه
براساس منافع جمع ،بلكه تا حد زيادي تابع پول ،بازار و سود
سرمايه است.
ماركس در خصوص سلطه سرمايه بر كار و انگیزه هاي سرمايه داران
مي گويد« :تنها انگیزه اي كه سبب مي شود صاحب سرمايه در
كشاورزي ،صنعت يا عمده فروش ي يا خرده فروش ي كااليي خاص
سرمايه گذاري كند ،سود شخص ي خويش است .كميت هاي
متفاوت كار توليدي كه سرمايه دار جريان مي اندازد و ارزش هاي
متفاوتي كه ممكن است به توليد ساالنه ي زمین يا كار كشورش
بيفزايد ،بنابراين اينكه سرمايه به چه شيوه اي به كار برده شده
است ،هرگز به انديشه سرمايه دار راه نمي يابد.
براي سرمايه دار ،مفيدترين شيوه ي به كار انداختن سرمايه در
شرايطي كه يك میزان خطر وجود داشته باشد ،شيوه اي است كه
بيشترين سود را نصيب او سازد .اما هميشه اين شيوه كاربرد
سرمايه مفيدترين شيوه براي جامعه نيست ،مفيدترين شيوه اي
كه مي توان سرمايه را به كار بست ،بهره بردن از نیروهاي توليدي
طبيعت است.
)(marx, 1844.83
در نگاه ماركس اگر منابع به همزيستي طبقات اجتماعي منجر نگردد و در
نتيجه توليد بین منافع بورژواها و پرولتاريا توافقي حاصل نيايد ،مي
توان گفت كه منابع در راستاي ضد توسعه عمل كرده و نتيجه چنین
روند توسعه اي ،تضاد بيشتر ،سود آوري و انباشتن سرمايه براي
سرمايه دار و فقر خانمانسوز براي طبقات محروم خواهد بود .پس به
واقع مي توان گفت ماركسيست ها نه تنها به منابع توجه دارند ،بلكه
اساسا به تخصيص و مديريت و نحوه به كارگیري آن براي بهره وري
اجتماعي توجه اساس ي و ويژه اي دارند.
مالكيت خصوص ي ( ،)private propertyزوال منابع
دولت سرمايه داري است كه با ايجاد دژ مستحكمي مانع از دستيابي
فقیران به حقوق بر حقه شان مي شود و در چنین جامعه اي كارگر
مزد واقعي خويش را دريافت نمي كند و به اين شكل طبقه سرمايه
دار كه مالك ابزار توليد است از بهره ي كار كارگر و با توجه به جذب
سود به سمت خويش و يا به تعبیر خود ماركس با ايجاد ارزش
اضافي مازاد را با خود اختصاص مي دهد.
در انديشه ماركس مالكيت بر 3نوع است .مالكيتي كه افراد در خصوص اشيا و
لوازم زندگي شخص دارند و در چارچوب مالكيت شخص ( personal
)propertyقرار مي گیرد ،نه مالكيت خصوص ي .وي مالكيت شخص ي را مي
پذيرد و آنچه كه مورد اعتراض شديد او قرار مي گیرد ،مالكيت خصوص ي مي
باشد كه صنايع توليد ،ابزار توليد و منابع حياتي را در بر مي گیرد جنگل ها،
مراتع ،كوه ها ،معادن ،كارخانه ها و چیزهايي از اين قبيل را كه به واسطه ي
آن بتوان نیروي كار ديگران را به استثمار كشيد در اين مقوله جاي مي دهد.
ابتدايي ترين و عمومي ترين نوع مالكيت را نیز كه در شرح جوامع ابتدايي از آن
نام برديم و در جوامع كمونيست نهايي به عنوان مالكيت كليه منابع ،ابزار و
نیروهاي توليدي تعبیر مي شود كه وي آن را مالكيت اشتراكي
( common
ناكارآمدي دولت ها ،اضمحالل و تخريب منابع
دولت ها خواسته يا ناخواسته وارد بازي مي شوند كه با كانالیزه كردن منابع براي
عده قليلي از جامعه (طبقه سرمايه دار) راه را براي فرسايش و نابودي منابع
باز مي كنند.
ارزش
اضافي
در خدمت
سرمايه
داري
ايجاد سود
حاصل از
منافع
توليد
منابع در
خدمت
سرمايه
تخصيص
منابع
دولت
لذا در انديشه ي ماركس در نظام سرمايه داري با توجه
به عناصر و ماهيت اين سيستم ،منابع به تشديد
تضاد ،غلبه بيشتر سرمايه بر كار ،منجر مي گردد.
آيا همه دولت ها در تزريق منابع به جامعه يكسان عمل مي كنند؟
پاسخ منفي است .چرا كه اگر يك جامعه توسعه يافته باشد ،راه را
براي رشد نهادهاي مدني فراهم مي سازد و اين نهادهاي مدني به
رشد و گسترش توسعه هه جانبه كمك مي نمايد در حالي كه در
كشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته به دليل ضعف نهادهاي
مدني مسیر حركت به سوي توسعه ناقص و يك بعدي مي باشد.
اين موضوعي است كه ماركس هم به گونه ديگري به آن
اشاره داشته است .او در سلسه ي مقاالتش در دهه
1840در راين لنددايت به اين موضوع اشاره دارد كه
آزادي بيان و مطبوعات به پاسخگو كردن دولت در
برابر طبقه كارگر مي انجامد )(marx,1840
در مقاله اي در اينيش زايتونگ ماركس مطبوعات را نهادي ميانجي قلمداد كرد كه
ميان اراده ي عمومي دولت و منافع خصوص ي اشخاص قرار مي گیرد .مطبوعات
«سرو قلب» شهروندان است و به عنوان ميداني قلمداد مي شود كه در آن
حكومت كنندگان و حكومت شوندگان به يكسان مجال دارند از اصول
درخواست هايشان تنقيد كنند و اين ارتباط ديگر از سر تبعيت نخواهد بود بلكه
برحسب برابري به مثابه ي شهروندان يك كشور خواهد بود .شهروندان ،ديگر
نه به مثابه اي افراد بلكه به مثابه ي نیروهاي روشنفكرانه به مثابه طرفداران
خرد مطرح مي شوند(Salivan,2002:p:18) .
تخصيص بهينه منابع ملي
توسعه
رشد آزادي و عدالت
منافع عام
رشد بهره وري در فرآيند كار
دولت توسعه گرا
تقسيم بهينه منابع
تخصيص نامتوازن منابع ملي
فقر گسترده
منافع اقليت
بي عدالتي و محو آزادي هاي فردي
استثمار
دولت توسعه نيافته
ايجاد سلطه
فرآيند شكل گيري آگاهي و افزايش ميزان بهره وري منابع
در چارچوب نظري تحقيق تاكيد شد در نظام سرمايه داري جدلي جدي
بین طبقه بورژوا و پرولتاريا وجود دارد .اما واقعيت اين است كه اگر
اين فرايند تقابلي همواره ادامه داشته باشد .شايد هيچ زماني را
نتوان براي وروود به فاز توسعه يافتگي در نظر گرفت
ماركس صريحا پاسخ مي دهد كه در جوامع بايد فرآيند آگاهي
شكل بگیرد .در واقع همانطور كه در چارچوب نظري بحث
شد ،فرآيند تحول طبقه در خود
()class- in- it self
به
طبقه براي خود ( (class- for- it selfيعني طبقه كارگر بي
شكل و بي هويت ،طبقه اي كه مسلح به آگاهي طبقاتي است
راه رسيدن به تغيیر در نظام سرمايه داري است.
حال اگر ما اين نظر ماركس را قدري كالن تر و متفاوت تر در نظر بگیريم ،شايد
نتايج مورد نظر و مطلوب تري در كار تحقيق به دست آيد .از اين منظر مي توان
چنین تفسیر نمود كه بدون وجود آگاهي در هر جامعه اي و در هر سطحي (فراتر
از تفاوت ميان بورژوا و پرولتاريا) امكان تحول و رسيدن به پيشرفت و ترقي
وجود ندارد .هر چند امروز نظام سرمايه داري با دوران زندگي و حيات ماركس
تفاوت زيادي كرده است ،اما شايد بتوان گفت كه عدم شكل گیري آگاهي در
سطح عام هنوز شكل نگرفته و به همین دليل است كه كشورها در استفاده و
تخصيص منابع دچار اتالف و بحران مي شوند.
گسترش
زياد
نهادينه شدن روحيه تغيیر
شكل گیري آگاهي در سطح عام
احساس سرخوردگي عمومي
غلبه نگاه ابزاري
ا
كم
انگیزه هاي اجتماعي
استفاده بهينه
از منابع
محدوديت
لذا اگر بخواهيم جايگاه و اعتقاد تضاد گرايان را به اين الگو
مورد بررس ي قرار دهيم ،به نظر مي رسد كه اكثر متفكريان
اين حوزه نگاه عميق ،اساس ي به بخش الگوي بهينه
تخصيص منابع دارند .همانطور كه در نظريات ماركس
مشاهده گرديد ،توجه به منافع عام حاصل از منابع و
چگونگي تخصيص منابع به همه اقشار جامعه در راستاي
توسعه يك موضوع و مولفه كليدي محسوب مي شود.
اگر بخواهيم به طور خالصه نظريه ي تضاد را در ارتباط با منابع تشريح نمايم ،مي
توان به موارد زير اشاره نمود.
الف :تخصيص منابع در هر جامعه اي بايد مبتني بر منافع عام صورت گیرد.
ب :منابع صرفا نبايد در راستاي منافع طبقه سرمايه دار مصرف شود .ج :منابع و
نحوه بهره برداري از آن بايد مبتني بر رفع استثمار فرد عليه فرد گردد .د :منابع
بايد به افزايش سطح زندگي و محو فقر در جامعه كمك نمايد .و :منابع بايد به
منافع كليه ي گروه هاي اجتماعي و رشد جامعه مدني كمك نمايد .ه :منابع بايد
به توزيع عادالنه تر ثروت در جامعه منجر گردد .به طوري كه حقوق انساني همه
اعضاي يك جامعه حفظ و تثبيت شود .ي :منابع بايد به رشد سوسياليسم و
ايجاد شرايط مناسب انساني منجر گردد.
نتيجه گيري:
در اين مقاله به بررس ي نظريه ماركس و تطبيق آن با منابع ملي
پرداخت شد .هر چند ماركس در ظاهر و به طور مستقيم به
بررس ي نقش منابع در توسعه نپرداخته است اما به طور
غیرمستقيم و در مطالعه تطبيقي مي توان نظريه ي او را يك
نظريه ي منسجم و قابل قبول در راستاي اهميت تخصيص
منابع در توسعه دانست.
هر چند كه تئوري ماركس قابليت مناسبي براي مطالعه رابطه
ميان منابع و توسعه دارد اما نبايد از نكات زير غافل شد:
اوال نظريه ماركس همه ابعاد منابع ملي و رابطه آن با توسعه را
پوشش نمي دهد .دوم اينكه براي رسيدن به يك الگوي
مفهومي در زمينه توسعه همه جانبه و نقش منابع ملي بايد
به ديدگاه هاي ديگر نیز توجه نمود.
ماركس در تحقيق خود تاكيد مي كند كه بدون داشتن يك نگاه
همه جانبه و عميق به ذات و ماهيت تحوالت يك جامعه نمي
توان براي آن نسخه صادر نمود .او به تضاد و نقش نظام
سرمايه داري در باز توليد ارزش اضافي تاكيد دارد .ارزش ي كه در
فرمول اولويت سرمايه بر كار نهفته است .لذا تا زماني كه به
نقش واقعي كار انسان ها در فرآيند اجتماعي توجه نشود و
استثمار فرد از فرد از بین نرود ،جامعه در تخصيص منابع به
سمت نابرابري و تضاد بيشتر حركت مي كند.
دولت
دولت
جامعه مدني
توده مردم
توده مردم
جدول رابطه دولت با مردم در دو سطح توسعه يافته و توسعه نيافته
براي آنكه در يك جامعه تخصيص منابع به درستي صورت گیرد
بايد زمينه رشد جامعه مدني را فراهم آورد .هر اندازه گستره
جامعه مدني بيشتر باشد ،زمينه تخصيص بهينه و مديريت منابع
به شيوه كارامدتري صورت مي گیرد .لذا اگر اين جامعه مدني
ميان دولت و مردم شكل گیرد ،جامعه مدني به پيوندهاي متقابل
ارتباطي افراد و گروه ها كمك خواهند نمود و در چنین فضايي
گسترش حقوق شهروندي همگان مصداق مي يابد و منابع در
اختيار حوزه عمومي قرار مي گیرد و مشروعيت يك سيستم باال
توسعه همه جانبه
فرهنگ ارتقا يافته
خود شكوفايي
كار خالق
قدرت در كار
نقش آگاهي در فرآيند توسعه
درجه تغيیر در جامعه سرمايه داري
تخصيص بهينه
منابع
لذا در پاسخ به سوال دوم تحقيق بايد گفت در جامعه سرمايه
داري به شيوه صحيحي منابع مديريت نمي شود و همین
مساله باعث تحريف فرآيند كار و نهايتا غلبه از خود بيگانگي
در كار و ضعف در خود شكوفايي فرد مي شود .ماركس تاكيد
دارد كه انباشت سرمايه براي سرمايه دار ،سود و منافع و
براي طبقات پرولتاريا فقر را به همراه دارد.
در پاسخ به سوال سوم بايد گفته شود كه ماركس به شيوه
مطلوب مديريت يا تخصيص منابع توجه دارد .او به دنبال
جامعه ايست كه هر انساني بدون توجه به داشتنش مورد
توجه قرار مي گیرد .توجه به داشتن نه بودن ،ماهيت بي دوام
كاالها را برمال مي سازد و اين احساس كه تبليغات جهاني
دائما مردم را به زيستن و راي استطاعتشان اغوا مي كنند را
پر رنگ مي نمايد(Saliva, 2002) .
ماركس نسبت به آينده بي تفاوت نيست و به توسعه همه جانبه ايمان دارد.
اما براي رسيدن توسعه بايد به شکل گیري فرآيند آگاهي در جامعه توجه نمود.
بايد دانست كه توسعه جز با تكيه به عامل انساني ميسر نمي شود .بدون
عامل انساني ،نه تكنولوژي و نه امكانات طبيعي كمكي نخواهند كرد .تنها مردم
هستند كه قادرند اين امر را به انجام برسانند .آنها هستند كه تعيین كننده
ارتباط خود با ابزار هستند ،كه در اين رابطه آگاهي آنها مالك است و آنها
هستند كه راه زندگي را انتخاب مي كنند .اين مردم هستند كه سبك و كيفيت
كار خود را بر مي گزيند .پس مهم ترين ضمانت رسيدن به توسعه همه جانبه
برخورد فعال توده هاي مردم و حمايت آنها و شركتشان در اين فرآيند است.