امام زمان (عج) سید مجتبی رئیسیون علی رضازاده جواد محمدی کشتان ّ در مورد تاريخ تولد امام مهدى (عج) قول اوّ ل ـ اين قول.
Download
Report
Transcript امام زمان (عج) سید مجتبی رئیسیون علی رضازاده جواد محمدی کشتان ّ در مورد تاريخ تولد امام مهدى (عج) قول اوّ ل ـ اين قول.
امام زمان (عج)
سید مجتبی رئیسیون
علی رضازاده
جواد محمدی کشتان
ّ
در مورد تاريخ تولد امام مهدى (عج)
قول اوّ ل ـ اين قول كه معروف ترين و مستندترين قول است ،تاريخ تولّد آن حضرت را نيمه ى
شعبان سال 255هـ .ق مى داند .ثقة اإلسالم كلينى مى نويسد :
امام مهدى(عليه السالم)در نيمه ى شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجرى قمرى متولد شده است.
عالمه ى مجلسى در بحاراألنوار نيز همين تاريخ را ذكر مى كند.
از شهيد اوّ ل (ره) نيز نقل شده است كه :
امام مهدى(عج) در سامرا ،جمعه شب ،هنگام در پانزدهم شعبان 255هـ .ق به دنيا آمد.
ابن خلكان ،يكى از علماى اهل س ّنت نيز همين تاريخ را تاريخ والدت امام مهدى(عج)مى داند.
قول دوم ـ در برخى از مآخذ ،تاريخ تولّد حضرت مهدى (عج) سال 256هجرى ضبط شده است.
كتاب كمال الدين ،شيخ صدوق الغيبة،شيخ طوسى ،از جمله ى اين منابع است.
همان گونه از شهيد اوّ ل نقل شد ،مكان والدت آن حضرت ،شهر سامراء است كه در نزديكى شهر
بغداد قرار دارد .
اين شهر ،بعد از شهادت امام رضا(ع) در دوره ى حكومت معتصم عباسى بنا گرديد .
1اصول كافى ،ترجمه ى جواد مصطفوى ،ج ،2ص 2- 449بحاراألنوار ،ج ،51ص . 3- 2همان ،ج ،51ص . 4- 28همان ،ج ،51ص . 5- 24كمال الدين ،صدوق ،ص ،4326 -طوسى ،الغيبة ،ص 139و 147. 7-بحاراألنوار ،ج ،51ص 28
نسب امام زمان )عج(
محدثين شيعه و س ّني ،روايات متعددي از پيامبر نقل كردهاند كه حضرت مهدي (عج) از اوالد امام
حسين)ع) است از جمله :
سمره از پيامبر(ص) در يك حديث طوالني كه صفات امام
شيخ صدوق به روايت عبدالرحمان بن َ
علي (ع) و حسنين ـ عليهم السالم ـ را بيان داشته نقل كرده است كه :
حسن و حسين ـ عليهم السالم ـ دو امام و سيد اهل بهشت هستند .و 9امام از نسل حسين ـ عليه
السالم ـ امام اين امت است .كه نهم آن قائم امت بوده و زمين را از قسط و عدل پر ميكند.
هم چنين شيخ صدوق سي و هشت حديث را با سندهاي مختلف در اين مورد بيان كرده است.
و باز شيخ صدوق از امام حسين(ع) پنج حديث نقل نموده كه آن حضرت فرموده است ،امام قائم
از فرزندان من ميباشد كه از آن جمله ميتوان به روايتي اشاره كرد
كه عبدالرحمان بن حجاج از امام صادق (ع )و او از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) و وي از امام
سجاد (ع) نقل كرده كه امام حسين فرموده است :
نهم از فرزندان من ،سنتي از حضرت يوسف و موسي بن عمران را به همراه دارد .او قائم
اهلبيت ما است و او صاحب غيبت است .
-1
شيخ صدوق ،كمال الدين ،اتمام النعمه ،ج ،2باب ،24ص 282.
- 2همان ،ج ،2باب ،30ص . 328
مادر امام زمان(عج)
مادر آن جناب را به نامهاي متعددي معرفي نموده اند :مانند نرجس ،صيقل،
ريحانه ،سوسن ،خمط ،حكيمه ،مريم و اين تعدد اسم بي وجه نيست زيرا :
الف) امام حسن عسكري (ع) كنيزهاي متعددي داشته به نام هاي مختلف .
ب) فرزند امام حسن(ع) در محيطي بسيار خطرناك تولد يافته زيرا خلفاي بني
عباس و حتي بعضي از بني هاشم به وسيلة مأمورين خود از خانه هاي علويين
مراقبت كامل به عمل مي آوردند.
از اينرو از جانب خداوند تمام پيش بيني هاي الزم به عمل آمد:
اوالً چنان كه در روايات است آثار آبستني در مادرش ظاهر نشد
ثانيا ً امام حسن(ع) براي مراعات احتياط نام آنجناب را براي كسي فاش نكرد،
ثالثا ً در حين وضع حمل جز حكيمه خاتون و بعضي از كنيزان كسي حضور نداشت
و اين خود نيز در تعدد اسامي بي اثر نبوده است
-1درسنامه تاريخ عصر غيبت ،ص 29
- 2ابراهيم اميني ،دادگستر جهان ،ص . 114-113
مليت مادر امام زمان(ع)
دربارة «مليّت» مادر امام نيز دو قول عمده وجود دارد كه عبارتند از :
الف) مرحوم كليني مي نويسد :مادر قائم (عج) كنيزي از «نوبه» استان
شمالي سودان بوده است.
ب) مرحوم صدوق مطابق روايتي او را «مليكه» دختر «يشوع» پسر
قيصر روم و مادرش را از حواريين مسيح مي داند
كه توسط نيروهاي اسالمي به اسارت در آمد و به صورت كنيز در
معرض فروش قرار گرفت و به واسطة فرستادة امام هادي(ع)از بازار
برده فروشان بغداد خريداري شد و به محضر امام هادي (ع)در سامرا
فرستاده شد.
1-كافي ،ج ،1ص ،323به نقل از درسنامه تاريخ عصر غيبت ،ص . 2- 29كمال الدين ،ص ،317به نقل از درسنامه تاريخ عصر غيبت ،ص . 29
سازماندهى و سرپرستى سازمان وکالت :
در عصر غيبت صغرى ارتباط مستقيم مردم با امام مهدى (عج هللا تعالى فرجه
الشريف ) قطع شد .اما ارتباط غير مستقيم و با واسطه سازمان وکالت برقرار بود.
از زمان امامان پيشين عليهم السالم وکالى متعددى در بغداد ،سامراو ديگر نقاط
در سازمان وکالت فعاليت مى کردند ،اموال امام در نزد آنان بود ،اين شبکه و
سازمان مخفى وکالت با شهادت امام عسکرى عليه السالم همچنان فعال و
سرپرستى آن بر عهده نواب اربعه بود که ،هرکدام در زمان نيابت خود مسؤ وليت
اصلى اداره اين سازمان را عهده دار بودند.
از طريق اين سازمان ؛ شيعيان پرسش ها و شبهات دينى خود را با وکال در ميان
مى گذاشتند و آنان با واسطه سفير از ناحيه مقدسه پاسخ را به شيعيان مى رساندند،
و نيز وجوه شرعى خود را به وکال مى دادند و وکال آن را به مسؤ ول سازمان ،
تحويل مى دادند.
آنان در اين مسؤوليت بزرگ وظيفه داشتند که سازمان وکالت را از
نفوذ دشمن محفوظ بدارند تا دشمن نتواند با وارد شدن در سازمان ،
وکال و مسؤ ول سازمان سفيررا شناسايى و اين راه ارتباطى بين امام و
شيعيان را قطع نمايد .در اين هدف گاهى خود امام (عج هللا تعالى فرجه
الشريف ) به کمک آنان مى شتافت ؛
مثال زمانی حکومت خواست از طريق ارسال وجوه شرعى به يکى از
وکالى حضرت ،آنان را شناسايى کند .به دنبال اين توطئه ،از ناحيه
مقدسه توقيعى صادر شد که موقتا هيچ يک از وکال از مردم وجوهات
نگيرند .ابوجعفر ،محمد بن عثمان بن سعيدى عمرى اين فرمان امام
مهدى (عج هللا تعالى فرجه الشريف ) را به وکال رساند و بدين وسيله
توطئه حکومت نقش بر آب شد.
نواب اربعه چه کسانی بودند :
درزمان غيبت صغری ميان امام زمان (عج) ومردم افرادی به عنوان
رابط وجود داشتنددر در صدر آنها نايبان خاصه قرار داشتند که نقش
رابط اصلی ورياست سازمان سری وکالت را برعهده داشتند
نايبان خاص حضرت مهدى در دوران غيبت صغرى ،چهار تن از
اصحاب با سابقه امامان پيشين و از علماى پارسا و بزرگ شيعه بودند
که «نواب اربعه» ناميده شدهاند .اينان به ترتيب زمانى عبارت بودند
از:
-1ابو عمرو عثمان بن سعيد عمرى-2 ،ابو جعفر محمد بن عثمان بن
سعيد عمرى-3 ،ابو القاسم حسين بن روح نوبختى-4 ،ابو الحسن على
بن محمد سمرى.
امام زمان-عليه السالم-وکالى ديگرى نيز در مناطق مختلف مانند:
بغداد ،کوفه ،اهواز ،همدان ،قم ،رى ،آذربايجان ،نيشابور و ...داشت که
يا به وسيله اين چهار نفر ،که در راس سلسله مراتب وکالى امام قرار
داشتند ،امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند .و از سوى امام
در مورد آنان «توقيع» هايى صادر مىشده است .و يا-آن گونه که
بعضى از محققان احتمال دادهاند-سفارت و وکالت اين چهار نفر ،وکالتى
عام و مطلق بوده ولى ديگران در موارد خاصى وکالت و نيابت
داشتهاند مانند:
محمد بن جعفر اسدى ،احمد بن اسحاق اشعرى قمى ،ابراهيم بن محمد
همدانى ،احمد بن حمزة بن اليسع ،.محمد بن ابراهيم بن مهزيار ،حاجز
بن يزيد ،محمد بن صالح ،.ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى ،محمد بن
على بن بالل ،عمر اهوازى ،و ابو محمد وجنائى
عالئم ظهور امام زمان(عج) از کتاب هاي معتبر
الف -رواياتی که جوّ قبل از ظهور را مشخص می سازد .
شیوع ظلم و جور و فسق و گناه وبی دینی در سراسر جهان و در جوامع اسالمی:
در بسياری از روايات که پيشوايان ،قيام مبارک امام زمان (عج) را
نويد داده اند ،به اين که «قيام آن گرامی در وقتی است که ظلم و جور
جهان را فرا گرفته باشد» نيز تصريح فرموده اند .و در پاره ای از
روايات هم يادآوری کرده اند که پيش از ظهور امام قائم (ع) ،و بويژه
نزديک به ظهور او ،حتی در جوامع اسالمی فسق و فجور انواع گناهان
و زشتيها رواج کامل خواهد يافت .
ب – حوادث پیش از ظهور
«-1خروج سفيانی» و «فرورفتن سپاه سفيانی به زمين:
از عالماتی که پيشوايان معصوم ما بر آن بسيار تأکيد کرده و صريح و روشن بيان
فرموده اند ،خروج سفيانی است؛ «سفيانی» طبق پاره ای از روايات مردی اموی و
از نسل يزيد بن معاوية بن ابی سفيان و از پليد ترين مردم استف نامش «عثمان بن
عنبسه» است و با خاندان نبوّ ت و امامت و شيعيان دشمنی ويژه ای دارد ،سرخ چهره
و کبود چشم و آبله رو و بد منظر و ستمگر و خيانتکار است ،در شام (سابق که
مشتمل بر دمشق و فلسطين واردن و حمص و قنسرين است) قيام و به سرعت پنج
شهر را تصرف می کند ،و با سپاهی بزرگ به سوی کوفه در عراق می آيد و در
شهرهای عراق و بويژه در نجف و کوفه جنايات بزرگی مرتکب می شود ،و سپاهی
ديگر به سوی مدينه در عربستان می فرستد ،سپاه سفيانی در مدينه به قتل و غارت
می پردازند و از آنجا به سوی مکه می روند ،و سپاه سفيانی در بيابانی ميان مدينه و
مکه به فرمان خدای متعال به زمين فرو می روند؛ آنگاه امام قائم (ع) پس از
جرياناتی از مکه به مدينه و از مدينه به سوی عراق و کوفه می آيد ،و سفيانی از
عراق به شام و دمشق فرار می کند ،و امام سپاهی را به تعقيب او روانه می فرمايد
که سرانجام او را در بيت المقدس هالک کرده و سرش را جدا می سازند .
-2بنابر روايات ائمه (ع) ،سيد حسنی مردی از بزرگان شيعيان است که در
ايران و از ناحيه «ديلم و قزوين» (کوهستانهای شمالی قزوين که يک قسمت آن
ديلمان نام دارد) خروج و قيام می کند .مردی خداجو و بزرگوار است که ا ّدعای
امامت و مهدويت نمی کند ،و فقط مردم را به اسالم و روش ائمه معصومين (ع)
دعوت می نمايد ،و کارش باال می گيرد و پيروان بسيار پيدا می کند ،و مطاع و
رئيس است و مانند سلطان عادلی حکومت می کند ،و هنگامی که با سپاهيان و
ياران خود در کوفه است به او خبر می دهند که امام قائم (ع) با ياران و پيروان
خود به نواحی کوفه آمده است ،سيد حسنی با لشکريان خود با امام)ع) مالقات می
کند؛ امام صادق(ع) فرموده اند که سيد حسنی امام را می شناسد اما برای آنکه به
ياران و پيروان خود امامت و فضايل امام را ثابت کند آشنائی خود را آشکار نمی
سازد ،و از امام می خواهد که دالئل امامت را ارائه دهد ،وامام (ع) ارائه می
فرمايد و معجزاتی آشکار می فرمايد ،و سيد حسنی با امام بيعت می کند و پيروان
او نيز با امام بيعت می کنند ،بجر گروهی حدود چهار هزار نفر که نمی پذيرند و به
امام (ع) نسبت سحر و جادوگری می دهند ،و امام (ع) پس از سه روز موعظه و
نصيحت ،چون می پذيرند و ايمان نمی آورند ،دستور قتل آنها را صادر می فرمايند
و همۀ آنان به فرمان امام کشته می شوند .
-3ندای آسمانی :
يکی ديگر از عالمات مشهور ،ندای آسمانی است و آن چنان
است که پس از ظهور امام غائب در مکّه ،بانگی بسيار مهيب
و رسا از آسمان شنيده می شود که امام را با اسم و نسب به
همگان معرفی می کند ،و اين ندا از آيات الهی است؛ در اين
ندا به مردم توصيه می شود که با امام بيعت کنيد تا هدايت
يابيد و مخالفت حکم او را ننماييد که گمراه می شويد .
و ندای ديگری قبل از ظهور صورت می گيرد که برای تثبيت
حقانيت حضرت علی (ع) و شيعيان او خواهد بود .
-4نزول عيسی مسيح (ع) و اقتدای او به
حضرت مهدی (ع(:
در پاره ای از روايات نزول عيسی مسيح (ع) از آسمان و اقتدای او در
نماز به حضرت مهدی (ع(جزو اموری که همراه ظهور آن حضرت
صورت می گيرد ذکر شده است .رسول گرامی اسالم (ص) به دختر
خود فاطمه زهرا (س) فرمودند« :وم ّنا وهللا الّذی ال اله ّاال هو مهدی هذه
االمّة الّذی يصلّی خلفه عيسی بن مريم» (و به خدائی که پروردگاری جز
او نيست سوگند که مهدی اين امت از ما است همانکه عيسی بن مريم
پشت سر او نماز می خواند .
در روايتی امام صادق ـ عليهالسّالم ـ به يكی از ياران خود نشانه های ظهور را چنين برمی شمرد:
.1هرگاه ديدی كه حق بميرد و طرفدارانش نابود شوند.
.2و ديدی كه :ظلم و ستم فراگير شده است.
.3و ديدی كه :قرآن فرسوده و بدعتهائی از روی هوا و هوس،در مفاهيم آن آمده است.
.4و ديدی كه :دين خدا (عمالا) توخالی شده ،همانند ظرفی كه آن را واژگون
.5و ديدی كه :طرفداران و اهل باطل بر اهل حق پيشی گرفتهاند.
سازند.
.6و ديدی كه :كارهای بد آشكار شده و از آن نهی نمیشود و بدكاران بازخواست نمیشوند.
.7و ديدی كه :مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.
.8و ديدی كه :افراد (به ظاهر) با ايمان سكوت كرده و سخنشان را نمیپذيرند.
.9و ديدی كه :شخص بدكار دروغ گويد :و كسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمیكند.
.10و ديدی كه :بچهها ،به بزرگان احترام نمیگذارند.
. 11و ديدی كه :قطع پيوند خويشاوندی شود.
. 12و ديدی كه :بدكار را ستايش كنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد.
.13وديدی كه :نوجوانان پسر ،همان كنند كه زنان میكنند.
.14و ديدی كه :زنان با زنان ازدواج كنند.
.15و ديدی كه :انسانها اموال خود را در غير اطاعت خدا مصرف میكنند و كسی مانع
نمیشود.
.16و ديدی كه :افراد با ديدن كار و تالش نامناسب مؤمنين ،به خدا پناه میبرند.
.17و ديدی كه :م ّداحی دروغين از اشخاص ،زياد شود.
.18و ديدی كه :همسايه همسايه خود را اذيت میكند و از آن جلوگيری نمیشود .19 .و ديدی كه :كافر به خاطر
سختی مؤمن ،شاد است .20 .و ديدی كه :شراب را آشكار میآشامند و برای نوشيدن آن كنار هم مینشينند و
از خداوند متعال نمیترسند .21 .و ديدی كه :كسی كه امر به معروف میكند خوار و ذليل است .22 .و
ديدی كه :آدم بدكار در آنچه آن را خداوند دوست ندارد ،نيرومند و مورد ستايش است .23 .و ديدی كه :اهل
قرآن و دوستان آنها خوارند .24 .و ديدی كه :راه نيك بسته و راه بد باز است .25 .و ديدی كه :خانه كعبه
تعطيل شده و به تعطيلی آن دستور داده میشود .26 .و ديدی كه :انسان به زبان میگويد ولی عمل نمیكند.
.27و ديدی كه :مؤمن ،خوار و ذليل شمرده میشود .28 .و ديدی كه :بدعت و زنا آشكار شود .29 .و
ديدی كه :مردم به شهادت و گواهی ناحق اعتماد كنند .30 .و ديدی كه :حالل ،حرام شود و حرام ،حالل
گردد .31 .و ديدی كه :دين براساس ميل اشخاص معنی شود و كتاب خدا و احكام آن تعطيل گردد .32 .و
ديدی كه :جرأت بر گناه آشكار شود و ديگر كسی برای انجام آن منتظر تاريكی شب نگردد .33 .و ديدی كه:
مؤمن نتواند نهی از منكر كند مگر در قلبش .34 .و ديدی كه :ثروت بسيار زياد در راه خشم خدا خرج
گردد .35 .و ديدی كه :سردمداران به كافران نزديك شوند و از نيكوكاران دور شوند .36 .و ديدی كه:
واليان در قضاوت رشوه بگيرند .37 .و ديدی كه :پستهای مه ّم واليان براساس مزايده است نه بر اساس
شايستگی .38 .و ديدی كه :مردم را از روی تهمت و يا سوءظن بشكند .39 .و ديدی كه :مرد به خاطر
همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گيرد .40 .و ديدی كه :زن بر شوهر خود مسلط شود و
كارهايی كه مورد خشنودی شوهر نيست انجام میدهد و به شوهرش خرجی میدهد .41 .و ديدی كه:
سوگندهای دروغ به خدا بسيار گردد .42 .و ديدی كه :مشروبات الكلی بطور آشكار بدون مانع خريد و
فروش میشود .43 .و ديدی كه :آشكار قماربازی شود .44 .و ديدی كه :مردم محترم توسط كسی كه مردم
از سلطنتش ترس دارند ،خوار شوند .45 .و ديدی كه :نزديكترين مردم به فرمانداران ،آنانی هستند كه به
ناسزاگويی به ما خانواده عصمت ـ عليهمالسّالم ـ ستايش شوند .46 .و ديدی كه :هركس ما را دوست دارد او
را دروغگو خوانده و گواهیاش را قبول نمیكنند .47 .و ديدی كه :در گفتن سخن باطل و دروغ بر همديگر
رقابت كنند .48 .و ديدی كه :شنيدن سخن حق بر مردم سنگين است ولی شنيدن باطل برايشان آسان است.
.49و ديدی كه :همسايه از ترس زبان به همسايه احترام میكند .50 .و ديدی كه :حدود الهی تعطيل شود
و طبق هوا و هوس عمل شود .51 .و ديدی كه :مسجدها طالكاری (زينت داده) شود .52 .و ديدی كه:
راستگوترين مردم نزد آنها مفتريان درغگو است . 53و ديدی كه :بدكاری آشكار شده و برای
سخنچينی كوشش میشود .54 .و ديدی كه :ستم و تجاوز شايع شده است .55 .و ديدی كه:
غيبت ،سخن خوش آنها شود و بعضی بعض ديگر را به آن بشارت كنند.
.56و ديدی كه :صبح و جهاد برای خدا نيست .57 .و ديدی كه :سلطان به خاطر كافر ،شخص مؤمن را خوار كند.
.58و ديدی كه :خرابی بيشتر از آبادی است .59 .و ديدی كه :معاش انسان از كمفروشی به دست میآيد.60 .
و ديدی كه :خونريزی آسان گردد .61 .و ديدی كه :مرد به خاطر دنيايش رياست میكند .62 .و ديدی كه :نماز
را سبك شمارند .63 .و ديدی كه :انسان ثروت زيادی جمع كرده ،ولی از آغاز آن تا آخر ،زكاتش را نداده است.
.64و ديدی كه :قبر مردهها را بشكافند و آنها را اذيت كنند .65.و ديدی كه :هرج و مرج بسيار است .66 .و
ديدی كه :مرد روز خود را با مستی به شب میرساند ،و شب خود را نيز به همين منوال به صبح برساند و هيچ
اهميّتی به برنامه مردم ندهد .67 .و ديدی كه با حيوانات آميزش میشود .68 .و ديدی كه مردم به مسجد (محل
نماز) میرود وقتی برمیگردد لباس در بدن ندارد( ،لباس را دزديدهاند) .69 .و ديدی كه :حيوانات همديگر را
بدرند .70 .و ديدی كه :دلهای مردم سخت و ديدگانشان خشك و ياد خدا برايشان گران است .71 .و ديدی كه:
بر سر كسبهای حرام آشكار را رقابت كنند .72 .و ديدی كه :نمازخوان برای خودنمايی نماز میخواند .73 .و
ديدی كه :فقيه برای دين خدا فقيه نمیآموزد و طالب حرام ستايش و احترام میگردد .74 .و ديدی كه :مردم در
اطراف قدرتمندانند .75 .و ديدی كه :طالب حالل ،مذمت و سرزنش میشود و طالب حرام ،ستايش و احترام
میگردد .76 .و ديدی كه :در مكه و مدينه كارهايی میكنند كه خدا دوست ندارد و كسی از آن جلوگيری
نمیكنند و هيچكس بين آنها و كارهای بدشان مانع نمیشود .77 .و ديدی كه :آالت موسيقی و لهو در مدينه و
مكه آشكار گردد .78 .و ديدی كه مرد سخن حق گويد و امر به معروف و نهی از منكر كند ،ولی ديگران او را
از اين كار برحذر میدارند .79 .و ديدی كه :مردم به همديگر نگاه میكنند ،و از مردم بدكار پيروی نمايند.
.80و ديدی كه :راه نيك خالی و راه رونده ندارند .81 .و ديدی كه :مرده را مسخره كنند و كسی برای او
اندهگين نشود .82 .و ديدی كه :سال به سال بدعت و بدیها بيشتر شود .83 .و ديدی كه :مردم و جميعتها جز
از سرمايهداران پيروی نكنند .84 .و ديدی كه :به فقير چيزی را دهند كه برايش بخندند ،ولی در راه غير خدا
ترحّ م است .85 .و ديدی كه :عالئم آسمانی آشكار شود و كسی از آن نگران نشود .86 .و ديدی كه :مردم مانند
حيوانات در انظار يكديگر عمل جنسی به جای میآورند و كسی از ترس مردم از آنها جلوگيری نمیكند .87 .و
ديدی كه :انسان در راه غير خدا بسيار خرج كند ،ولی در راه خدا از اندك هم مضايقه دارد .88 .و ديدی كه:
حقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هيچ احترام برای آنها قايل نيستند بلكه نزد فرزند از همه بدترند .89 .و
ديدی كه :زنها بر مسند حكومت بنشينند و هيچ كاری جز خواسته آنها پيش نرود .90 .و ديدی كه :پسر به پدر
نسبت دروغ بدهد ،و پدر و مادرش را نفرين كند و از مرگشان شاد گردد .91 .و ديدی كه :اگر روزی بر
مردی بگذرد ،ولی او در آن گناه بزرگی مانند بدكاری ،كمفروشی و زشتی انجام نداده ناراحت است .92 .و
ديدی كه :قدرتمندان غذای عموم مردم را احتكار كنند .93 .و ديدی كه :اموال حق خويشان پيامبر ـ صلی هللا
عليه و آله ـ (خمس) در راه باطل تقسيم گردد و با آن قماربازی و شرابخواری شود .94 .و ديدی كه :به وسيله
شراب بيمار را مداوا و برای بهبودی آن تجويز كنند.
.95و ديدی كه :در امر به معروف و نهی از منكر و ترك دين بیتفاوت و يكسانند.
.96و ديدی كه :سر و صدای منافقان برپا ،امّا صدای حقطلبان خاموش است.
.97و ديدی كه :برای اذان نماز مزد میگيرند.
.98و ديدی كه :مسجدها پر است از كسانی كه از خدا نترسند و غيبت هم نمايند.
.99و ديدی كه :خورندگان اموال يتيمان ستوده شوند.
.100و ديدی كه :قاضيان برخالف دستور خداوند قضاوت كنند.
.101و ديدی كه :استانداران از روی طمع ،خائنان را امين خود قرار دهند.
.102و ديدی كه :فرمانروايان ،ميراث مستضعفان را در اختيار بدكاران از خدا بیخبر قرار
دهند.
.103و ديدی كه :برروی منبرها ازپرهيزكاری سخن میگويند ،ولی گويندگان آن پرهيزكار
نيستند.
.104و ديدی كه :صدقه رابا وساطت ديگران ،بدون رضای خداوند وبه خاطردرخواست مردم
بدهند.
.105و ديدی كه :وقت (اول) نمازها را سبك بشمارند.
.106و ديدی كه :هم و هدف مردم شكم و شهوتشان است.
.107و ديدی كه :دنيا به آنها روی كرده است.
.108و ديدی كه :نشانههای برجسته حق ويران شده است؛
آيا اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب
قبل از پاسخ دادن به اين سؤ ال الزم است نخست تصوير روشنى از دو
؟
واژه اصول دين و اصول مذهب به دست آوريم .
همانطور كه مى دانيم دين در يك تقسيم بندى به اصول دين و فروع دين تقسيم مى شود و
منظور از اصول دين در اين تقسيم ،هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و
شناخت خدا و جهان و انسان مى شود و منظور از فروع دين احكام عملى است كه وظايف
فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان مى كند .به عبارت ديگر منظور از اصول دين ،
اساسى ترين و زير بنايى ترين امور اعتقادى است ،در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبت به
آنها جنبه تبعى و فرعى دارند ،آن اصول عبارتند از « :توحيد ،نبوت ،معاد كه اديان الهى در
سه اصل فوق مشتركند » و اين اصول در حقيقت پاسخى به روشن ترين سؤ االت فكرى
انسانند و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است.
اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب در اصول بنيادى دين با يكديگر
مشتركند ،برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند كه موجب پيدايش
روشهاى مختلفى در دين مى شود .اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب -با حفظ اصول و
وجوه اشتراك -اصول مذهب مى گويند .عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمى
شود ،بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشت خاص مى شود ،مثل اعتقاد به عدل و
امامت كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است .از اين روست كه
مى بينيم مذاهب مختلفى همچون شيعه و سنى پديد آمده كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبت به
امامت دارند.
اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نمى باشد،
بلكه از اصول مذهب اماميه است ،بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مؤمنان و كافران
به دنيا پيش از قيامت ضرورى است .هر چند كه باور داشتن به جزئيات مسائلى كه در رجعت
اتفاق مى افتد الزم و ضرورى نيست .
به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است .مرحوم « شبر » در اين باره
مى گويد :اصل رجعت حق است و شبهه اى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از
جرگه مؤمنان و شيعيان مى شود .چر كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده رواياتى كه در
مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است ،از جهت تعداد و نيز صحت مدارك
وضوح داللت ،افزونتر از روايات رجعت نيست .
با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و آنها ضرورى است ،اما بايد توجه داشت كه اختالف و بينشهاى
متفاوت در جزئيات مسأله رجعت ،ضررى به اصل آن نمى زند ،همانطور كه برداشتهاى متفاوت
در ويژگيهای صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمى سازد .آنگاه ايشان ادامه مى دهند كه
ايمان به رجعت بطور كلى واجب و الزم است .نتيجه آنكه مسأله رجعت از ضروريات مذهب و
مكتب تشيع است كه اعتقاد به آن ضرورى است ،هرچند اعتقاد به جزئيات مانند اينكه چه كسانى
رجعت مى كنند و يا زمان آن چه موقعى است و ...الزم نيست .
نويسنده كتاب « الشيعه و الرجعه » گويا در صدد است با استناد به يك حديث ،كفر كسانى را كه
اعتقاد به رجعت ندارد ثابت كند ،ايشان نخست اين آيه را مطرح مى كند « :فالذين ال يومنون باال
خرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون » يعنی آنان كه به آخرت ايمان ندارد دلهايشان انكار كند و خود
كبر فروشند .آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه ،حديثى را از امام باقر عليه السالم نقل مى كند كه
فرمودند « :فى قوله الذين ال يومنون باالخرة يعنى انهم ال يومنون بالرجعة انها حق قلوبهم منكرة
يعنى انها كافرة و هم مستكبرون » يعنی اين سخن خداوند است آنان كه به آخرت ايمان ندارند يعنى
اينكه آنها به حقانيت رجعت ايمان ندارد و اينكه مى فرمايد دلهايشان انكار كند يعنى اينكه دلهايشان
به كفر گراييده و خود كبر فروشنده .
وى در فهرست كتاب ،مطلب را چنين عنوان مى كند :معتقد نبودن به رجعت كفر است .آنگاه در
جايگاه بحث ياد شده ،به آن حديث استناد مى كند ،چنانچه منظور ايشان آن است كه معتقد نبودن به
رجعت ،مستلزم كفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد ،مى بايست به رجعت نيز معتقد بود،
با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن روشن است ،ولى چنانچه منظور آن باشد كسانى كه قلوب آنها
كافر است ،از پذيرفتن رجعت سرباز مى زنند يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ،صفت كفر را
داشته اند و اين كفر مانع پذيرش رجعت شده است ،نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند،
اين حرف قابل قبول است و در حقيقت حديث به ريشه روانى عدم پذيرش رجعت اشاره دارد.
احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيق تر به نظر مى رسد و آن اينكه منظور از اينكه قلوب
آنها كافر است اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و احكام كفار بر آنها مترتب مى شود ،بلكه بدين
معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعا ا كافر شده اند .
شيخ صدوق در كتاب اعتقادات مىگويد« :عقيده ما درباره رجعت اين است كه اين
رويداد قطعا ا به وقوع مىپيوندد» .
شيخ مفيد نيز عقيده به رجعت را از ويژگيهاى پيروان خاندان رسالت مىداند .سيد
مرتضى معتقد به اجماع شيعه درباره رجعت است و مىگويد« :پيروان اين مذهب
در اين باره كمترين اختالفى ندارند».
شيخ حر عاملى مىنويسد« :فزونى نويسندگانى كه روايات مربوط به رجعت را در
كتب مستقل يا غير مستقل گردآوردهاند -و تعداد آنها از هفتاد كتاب تجاوز مىكند -
دليل بر قطعى بودن اعتقاد به رجعت از ديدگاه شيعه است.
شيخ طوسى در تفسير تبيان و امين الدين طبرسى در تفسير مجمع البيان و ديگر
مفسران بزرگ شيعه درباره رجعت سخن گفتهاند و بنا به نوشته صاحب كتاب
«االيقاظ من الهجعه» صحت رجعت از نظر شيعيان امرى مسلم ،قطعى و
انكارناپذير بوده و بيشتر دانشمندان يا همه آنان اين واقعيت را پذيرفتهاند.
شيخ صدوق در كتاب «صفات الشيعه» اعتقاد به رجعت را از مشخصات پيروان
اين مكتب بر شمرده و حديثى را از امام ششم حضرت صادق در اين رابطه نقل
مىنمايد
تعيين وقت برای ظهور و فلسفه انتظار
انتظار منجی از سويی عاملی برای پايداری و شکيبايی در
برابر سختيها و مشکالت عصر غيبت و از سويی ديگر
عاملی برای پويايی و تحرک شيعيان و آماده باش هميشگی
آنان است .براساس تعاليم ائمه معصومين(ع) منتظر بايد هر
لحظه آماده ظهور باشد و زندگی خود را چنان سامان دهد که
هر زمان اراده خدا به ظهور تعلق گرفت بتواند با سربلندی
در پيشگاه حجت خدا ظاهر شود .
-1فلسفه انتظار و اميد بخشی :
به عبارت ديگر انتظار ظهور حجت در آينده ای نامشخص هم بيم دهنده و هم نويدبخش
است .بيم دهنده است؛ زيرا منتظر با خود میگويد شايد همين سال ،همين ماه و يا همين
روز ظهور رخ دهد پس بايد آماده حضور در پيشگاه حجت خدا و ارائه اعمال خود به آن
حضرت باشم .و اميدبخش است؛ چرا که منتظر میانديشد شايد در آينده ای نزديک ظهور
رخ دهد و سختيها و مشکالت او به پايان برسد و لذا بايد پايداری و مقاومت ورزيد و تسليم
جريانهايی نشد که در پی غارت سرمايههای ايمانی و اعتقادیاند .
با توجه به مطالب ياد شده ،میتوان گفت که تعيين زمان برای ظهور برخالف مفهوم و
فلسفه انتظار است و چه بسا منتظر را به سستی و يا نااميدی بکشد؛ زيرا وقتی گفته شود
که تا فالن زمان مشخص ،هر چند آينده ای نه چندان دور ،ظهور به وقوع نخواهد پيوست،
ما به طور طبيعی دچار سکون و رکود میشويم و به اين بهانه که هنوز تا ظهور فاصله
داريم؛ از به دست آوردن آمادگی الزم برای ظهور خودداری میکنيم .
از سويی ديگر اگر ظهور به هر دليل در زمانی که به ما وعده داده شده رخ ندهد ما دچار
نااميدی و يأس میشويم و چه بسا که در اصل اعتقاد به ظهور منجی آخرالزمان نيز دچار
ترديد شويم .اين نکته ای است که در روايات نيز مورد توجه قرار گرفته است .
از جمله در روايتی که فضيل بن يسار از امام محمد باقر(ع) نقل کرده ،آن حضرت در پاسخ
اين پرسش که «آيا برای اين امر] ،برخاستن قائم(ع)[ ،وقت مشخص وجود دارد ،فرمود :
کسانی که برای اين امر وقت تعيين میکنند ،دروغ میگويند (آن حضرت سه مرتبه اين سخن
را تکرار کرد و آنگاه فرمود ) :زمانی که موسی(ع) قومش را برای رفتن به قراری که با
پروردگارش داشت ترک کرد ،به آنها وعده داد که تا سی روز ديگر برمیگردد ،اما زمانی که
خداوند ده روز ديگر بر آن سی روز افزود ،قومش گفتند :موسی خالف وعده کرد پس آن
کردند که کردند.داستان ارتداد قوم يهود و گوساله پرست شدن آنها در پی تأخير ده روزه
حضرت موسی در تاريخ مشهور است و اين هشداری است به همه کسانی که در پی تعيين
وقت برای ظهورند .
آنچه در روايات امام باقر(ع) در مورد فلسفه تعيين نشدن وقت ظهور آمده بود ،به بيانی ديگر
در روايتی که از امام موسی کاظم(ع) نقل شده ،آمده است .آن حضرت در اين زمينه
میفرمايد :
اگر به ما گفته میشد :اين امر [ظهور قائم] تا دويست سال و يا سيصد سال ديگر واقع
نمیشود؛ دلها سخت میشد و بيشتر مردم از اسالم برمیگشتند .اما گفتهاند :اين امر چه با
شتاب پيش میآيد و چه نزديک است! تا دلهای مردم الفت گيرد و فرج نزديک احساس شود .
بنابراين همه بايد تالش خود را متوجه اصل قضيه انتظار فرج ،منتظر نگهداشتن مردم ،حفظ
شادابی و سرزندگی انتظار در آنها و يادآوری وظايف منتظران کنند و از پرداختن به موضوع
زيان ظهور و تعيين وقت برای تان خودداری نمايند.
-2ظهور ناگهانی فرا میرسد
در بسياری از رواياتی که از پيامبر گرامی اسالم(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده ،اين
نکته مورد تأکيد قرار گرفته که ظهور نيز همانند قيامت ،ناگهانی و غير منتظره فرامیرسد .از
جمله در روايتی که امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوارش از پيامبر اکرم(ص) نقل میکند
چنين آمده است :
به پيامبر(ص) عرض شد :ای رسول خدا آن قائم که از نسل شماست چه وقت ظهور میکند؟
آن حضرت فرمود« :ظهور او مانند قيامت است» تنها خداوند است که چون زمانش فرا رسد
آشکارش میسازد .فرا رسيدن آن برآسمانيان وزمينيان پوشيده است .جز به ناگهان بر شما
نيايد.
امام باقر(ع) ،نيز در تفسير اين آيه شريفه :آيا چشم به راه چيزی جز آن ساعتند که ناگاه و
بیخبرشان بيايد؟ میفرمايد :
مراد از ساعت ،ساعت [قيام] قائم(ع) است که ناگهان برايشان بيايد .
حضرت صاحباالمر(ع) نيز در يکی از توقيعات خود بر اين نکته تأکيد میورزند که ظهور
ناگهانی و دور از انتظار فرا میرسد :
فرمان ما به يکباره و ناگهانی فرا میرسد و در آن زمان توبه و بازگشت برای کسی سودی
ندارد و پشيمانی از گناه کسی را از کيفر ما نجات نمیبخشد .
اين دسته از روايات از يکسو هشداری است به شيعيان که در هر لحظه آماده ظهور حجت حق
باشند و از سويی ديگر تذکری به همه کسانی که در پی تعيين وقت برای ظهورند .
-3نهی از تعيين وقت برای ظهور
امام صادق(ع) در روايتی خطاب به محمدبن سلم میفرمايد :
ای محمد! هر کس برای تو خبری از ما درباره تعيين وقت (ظهور) نقل کرد در تکذيب او
درنگ نکن؛ زيرا ما [اهل بيت] برای هيچ کس وقت ظهور را تعيين نکرده ايم .
در روايات ديگری وقتی «مهزم» به امام صادق(ع) عرض میکند :
فدايت شوم ،در مورد اين امری که ما در انتظار آنيم ،مرا آگاه کنيد که چه زمانی واقع
میشود؟
آن حضرت میفرمايد :
ای مهزم! آنان که [برای اين امر] تعيين وقت میکنند دروغ میگويند و آنها که [در اين امر]
شتاب میکنند نابود میشوند و کسانی که تسليم میشوند نجات میيابند. 9
همچنين در توقيعی که از ناحيه مقدسه صاحبالزمان(ع) در پاسخ به پرسشهای «اسحاق بن
يعقوب» وارد شده چنين میخوانيم :
اما آشکار شدن فرج ،به اراده خداوند است و آنان که [برای ظهور] وقت تعيين میکنند دروغ
میگويند .
-4زمان ظهور ،رازی از رازهای خدا
در قسمتی از وصايای امام صادق(ع) به ابوجعفر محمدبن نعمان ،معروف به «مؤمن الطاق»
با اشاره به زمان فرا رسيدن امر فرج چنين آمده است :
ای فرزند نعمان! عالم (امام) نمیتواند از همه آنچه که میداند ،تو را آگاه سازد؛ زيرا آن
[زمان] راز خداست که خداوند آن را به جبرئيل(ع)؛ جبرئيل(ع) آن را به محمد(ص)؛
محمد(ص) آن را به علی(ع)؛ علی(ع) آن را به حسن(ع)؛ حسن(ع) آن را به حسين(ع)؛
حسين(ع) آن را به علی(ع)؛ علی(ع) آن را به محمد(ع)؛ و محمد(ع) آن را به ديگری [امام
ششم] عرضه داشته است .پس شتاب مکنيد.
همچنين در روايت ديگری که از امام محمد باقر(ع) نقل شده آن حضرت در پاسخ يکی از
ياران خود که میپرسد« :کاش به ما میفرموديد اين امر ]ظهور امام مهدی(ع)[ چه زمانی
خواهد بود تا به آن خبر شادمان شويم» مطالبی را بيان میکنند که از آنها استفاده میشود که
ايشان وقت ظهور را میدانند اما بنابر مصالحی از بيان آن خودداری میکنند .
بنابراين در مورد اين مطلب که آيا امام زمان(ع) از زمان ظهور خود آگاه است يا خير اظهار
نظر قطعی و صريحی نمیتوان کرد و هر دو احتمال از روايات قابلاستفاده است .
آيا شيطان به دست مبارك امام) عج) كشته خواهد شد؟
در قرآن كريم تعبير ابليس و شيطان هر دو وجود دارد .ابليس ،سركرده شياطين
ديگراست
درباره اينكه مرگ شيطان بزرگ)ابليس) كى و چگونه خواهد بود؟ آيا كسى اورا
می كشد يا خودش مىميرد؟ روايات مختلفى وجود دارد كه برخى آنها ذكر مىشود:
امام صادق (ع) مىفرمايند« :روزى كه قائم ما (ع) ظهور كند ،موهاى پيشانى او
(ابليس) را مىگيرد و گردنش را مىزند».
آن حضرت در حديث ديگرى مىفرمايند« :شيطان بين نفخه اول و دوم صور
اسرافيل میميرد» .متن اين دو روايت با يكديگر معارض است ،و جمع كردن آنها
با يكديگر ممكن نيست .زيرا هنگام ظهور حضرت ولى عصر (عج) تا نفخه صور
بسيار فاصله است ،و طبق اعتقاد شيعه بين زمان ظهور و نفخه صور رجعت نيز
وجود دارد .البته دومين روايت بيشتر نقل شده است و در سند آن مؤ ّيداتى وجود
دارد ،كه موجب مىشود آن را بر نخستين روايت ترجيح داد؛ پس كشته شدن
شيطان توسط امام زمان (عج) دليل محكمى ندارد.
شيطان به علّت سجده نكردن بر انسان از پيشگاه خداوند رانده شد به
خداوند گفت« :به ّ
عزتت سوگند! همه آنان را گمراه خواهم كرد .البته قرآن
كريم در آيات پيشين مىفرمايدَ « :قال َ َر ِّ
ب َفأ َ ْنظِ ْرنى ِالى َي ْو ِم ُي ْب َع ُثونَ َ ،قال َ
َف ِا َّن َك مِنَ ا ْل ُم ْن َظرينَ اِلى َي ْو ِم ا ْل َو ْق ِ
وم»( )4؛ (ابليس گفت) خداوندا! تا
ت ا ْل َم ْعلُ ِ
روزى كه انسانها برانگيخته مىشوند مهلت بده! فرمود« :تو از مهلت
داده شدگانى» .بنابراين خداوند درخواست شيطان را قبول نكرد ،و فقط به
او وعده داد تا مدت معلومى زنده بماند كه به يقين ،اين مدّ ت تا پيش از
قيامت است .ا ّما اينكه آن دقيقا ً چه زمانى است ،معلوم نيست .برخى
مىگويند هنگام ظهور امام زمان (عج) است ،برخى آن را زمان رجعت
مىدانند و به باور بيشتر شيعيان و اهلس ّنت ،مقصود از « َي ْو ِم ا ْل َو ْق ِ
ت
وم» نفخه صور است.
ا ْل َم ْعلُ ِ
پس كشته شدن شيطان توسط حضرت ولىعصر(عج) يقينى نيست؛ زيرا با
رواياتى كه بيان مىكنند شيطان بين نفخ صور ّاول و دوم مىميرد ،تعارض
دارد.
امام زمان (عج) به دست چه کسی به شهادت می رسد و دوران پس از
وی چه مدت به طول می انجامد؟
قرآن می فرمايد" :هر نفسی مرگ را می چشد" .طبق اين آيه که بيان کننده سنت
الهی درباره همه مخلوقات است ،امام زمان (ع) نيز پس از برقراری عدالت جهانی
و ايجاد حکومت جهانی از اين دنيا می روند .اما آيا به مرگ طبيعی يا به شهادت؟
از دستهای روايات استفاده میشود كه آن حضرت به مرگ طبيعی از دنيا میرود.
روايات زير از آن جملهاند:
-1ام سلمه از پيامبر خدا (ص) چنين نقل میكند:
مهدی از خاندان من و از فرزندان فاطمه است ....او در ميان مردم به سنت
پيامبرشان عمل میكند ،پس هفت سال درنگ میكند و آن گاه از دنيا میرود و
مسلمانان بر او نماز میگزارند.
-2در روايتی كه در تفسير آيه شريفهُ " :ث َّم َردَدْ نا لَ ُك ُم ا ْل َك َّر َة َعلَي ِهم"
پس از [چندی] دوباره شما را بر آنان چيره میكنيم ،از امام صادق
(ع) نقل شده چنين آمده است:
منظور خروج [امام] حسين(ع) با هفتاد تن از يارانش [در زمان
رجعت است] در حالی كه كالهخودهای زرينی كه دو رو دارد بر سر
دارند و اعالم كنندگانی به مردم برسانند :اين حسين است كه خارج
شده است ،تا آن جا كه مؤمنان هيچ شك و ترديد درباره او نكنند و
حجت قائم [به حق] در
دجال و شيطان نيست ،و او است ّ
بدانند كه او ّ
ميان شما و چون معرفت به اين كه آن حضرت همان حسين (ع) است
حجت را مرگ فرا میرسد و
در دلهای شيعيان استقرار يافت ،حضرت ّ
كسی كه آن جناب را غسل میدهد و كفن و حنوط میكند و به خاك
میسپارد همان حسين [بن علی](ع) خواهد بود .جز وصی و امام هيچ
كس متصدّی [كار كفن و دفن] وصی نشود.
-3در روايت ديگری نيز امام صادق (ع) در پاسخ به اين
پرسش كه اولين كسی كه به دنيا رجعت خواهد كرد چه كسی
است میفرمايد[ :امام] حسين (ع) در پی قائم (ع) خروج
میكند ...حسين (ع) به همراه آن گروه از يارانش كه با او
به شهادت رسيدند ،به پيش میآيد در حالی كه هفتاد پيامبر
او را همراهی میكنند ،آن گونه كه به همراهی موسی بن
عمران فرستاده شدند .قائم (ع) انگشتر خود را به او واگذار
میكند .پس حسين (ع) نخستين كسی است كه عهدهدار غسل
و كفن و حنوط آن حضرت میشود و ايشان را در قبر خود
قرار میدهد.
از دسته ای ديگری از روايات استفاده میشود كه آن حضرت
به شهادت خواهند رسيد:
-1از امام حسن مجتبی (ع) روايت شده است" :به خدا سوگند،
پيامبر خدا با ما پيمان بسته است كه اين امر [امامت] را
دوازده تن امام از فرزندان علی و فاطمه به دست خواهند
گرفت و هيچ كدام از ما نيست ،مگر اين كه مسموم يا كشته
میشود".
-2امام صادق (ع) نيز در اين باره میفرمايد" :به خدا قسم
هيچيك از ما نيست ،مگر اين كه كشته شده و به شهادت
میرسد.
-3از امام رضا (ع) نيز مشابه همين تعبير ،روايت شده است.
اسرار غیبت امام زمان (عج)
"-1عبدهللا بن فضل هاشمي" مي گويد امام صادق عليه السالم فرمود:
حضرت صاحب االمر به ناچار غيبتي خواهد داشت ،به طوري كه
گمراهان در شك واقع مي شوند.
سئوال كردم :چرا؟
فرمود :اجازه بيان علتش را نداريم .
گفتم :حكمتش چيست؟
با توجه به اين آيه ،خداوند متعال در هر زمان و دوره اي ،مردم آن
دوره را مورد امتحان قرار مي دهد تا مومنين واقعي از متظاهرين به
دين و ايمان مشخص شوند .امتحان الهي در هر زمان ،متفاوت و
متناسب با رشد و كمال عقلي مردم آن زمان است .در دوران غيبت
كبري ،با غايب شدن حجت خدا ،مردم به استقامت و پايداري نسبت به
دين امتحان مي شوند تا منتظرين واقعي از غير واقعي تميز داده شده
و هر كدام پاداشي درخورموفقيت در اين امتحان به دست آورند.
فرمود :همان حكمتي كه در غيبت حجت هاي گذشته وجود
داشت ،در غيبت آن جناب وجود دارد ،اما حكمتش جز بعد از
ظهور او ظاهر نمي شود ،چنانكه حكمت سوراخ كردن كشتي
و كشتن جوان و اصالح ديوار به دست حضرت خضر عليه
السالم براي حضرت موسي عليه السالم آشكار نشد جز
هنگامي كه مي خواستند از هم جدا شوند.
اي پسر فضل! موضوع غيبت ،سرّي از اسرار خدا و غيبي از
غيوب الهي است ،چون خدا را حكيم مي دانيم بايد اعتراف
كنيم كه كارهايش از روي حكمت صادر مي شود ،گرچه
تفصيلش براي ما مجهول باشد".
از اين حديث استفاده مي شود كه علت اصلي و اساسي غيبت
به دليل اين كه اطالع بر آن به صالح مردم نبوده ،يا استعداد
فهمش را نداشته اند ،بيان نشده است.
-2يكي از سنت هاي الهي ،آزمايش مردم است .اين سنت در تمام امت
هاي گذشته نيز اجرا شده است .خداوند متعال در قرآن كريم مي
فرمايد" :احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم ال يفتنون و لقد فتنا
الذين من قبلهم فليعلمن هللا الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين)2(".
آيا مردم خيال مي كنند كه همين كه گفتند ايمان آورديم رها شده و ديگر
امتحان نمي شوند ،كساني را كه قبل از آنها بودند ،آزمايش كرديم تا
خداوند راستگويان و دروغ گويان را مشخص كند.
با توجه به اين آيه ،خداوند متعال در هر زمان و دوره اي ،مردم آن
دوره را مورد امتحان قرار مي دهد تا مومنين واقعي از متظاهرين به
دين و ايمان مشخص شوند .امتحان الهي در هر زمان ،متفاوت و
متناسب با رشد و كمال عقلي مردم آن زمان است .در دوران غيبت
كبري ،با غايب شدن حجت خدا ،مردم به استقامت و پايداري نسبت به
دين امتحان مي شوند تا منتظرين واقعي از غير واقعي تميز داده شده و
هر كدام پاداشي در خور موفقيت در اين امتحان به دست آورند.
-3بيم از كشته شدن
"زراره" گويد امام صادق عليه السالم فرمود" :براي حضرت
قائم قبل از ظهورش غيبتي است".
پرسيدم :چرا؟
فرمود" :يخاف علي نفسه الذبحه"( )3بر جانش از كشته شدن
مي ترسد.
حضرت همواره در معرض كشته شدن بوده و هست زيرا حكام
ستمگري كه در طول دوران اسالمي حكم رانده اند (عباسيان و
غير آنان از كساني كه به ويژه درخاورميانه حكومت نموده اند)
بيشترين تالش و كوشش خود را صرف پايان بخشيدن به
زندگاني حضرت مهدي عليه السالم مي نمودند.
-4آمادگي و استعداد مردم
قانون عرضه و تقاضا در جوامع بشري همواره و در همه جا جاري
است و عرضه ،مطابق تقاضا مي باشد ،در غير اين صورت نظام
زندگي به هم خورده و تعادل خود را از دست مي دهد .اين قانون تنها
جنبه اقتصادي ندارد بلكه در مسائل اجتماعي نيز جاري است.
بدون تقاضا ،عرضه بي فايده است .نياز به رهبر و پيشوا براي جامعه
نيز از اين فايده و قانون مستثني نبوده و در قالب استعداد و آمادگي مردم
تحقق پيدا مي كند.
حضرت علي عليه السالم فرمود" :بدانيد زمين از حجت خدا خالي
نمي ماند ،ولي خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان،
آنها را از ديدار او كور خواهد ساخت" .
-5خالي نماندن زمين از حجت
حضرت علي عليه السالم فرمود" :ال تخلوااالرض من قائم بحجة هللا" هيچگاه زمين
از كسي كه قائم به امر الهي باشد خالي نخواهد ماند.
امام صادق عليه السالم مي فرمايد" :اگر در دنيا دو نفر وجود داشته باشند ،يكي از
آنها امام و حجت خدا است ".
باز مي فرمايد" :آخرين كسي كه از اين دنيا خواهد رفت ،امام است و او حجت خدا
بر خلق است و بايد او آخرين نفر باشد كه از دنيا مي رود ،براي اين كه كسي بدون
حجت و رهبر نماند تا با خداي احتجاج كرده ،شكايت نمايد كه تكليف خود را در
دنيا نمي دانسته است".
حضرت علي عليه السالم فرمود" :بدانيد زمين از حجت خدا خالي نمي ماند ،ولي
خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان ،آنها را از ديدار او كور
خواهد ساخت.
-6نداشتن يار و ياور
يكي از علت هاي غيبت امام زمان عليه السالم ،نبود انصار و اصحاب جهت ياري
رساندن به آن حضرت است .از روايات مختلف اين نكته برداشت مي شود كه
نصاب ياران حضرت مهدي عليه السالم 313نفر مي باشد كه با تولد و رشد آنها،
يكي از موانع ظهور مرتفع مي گردد .انصار و ياران حضرت را مي توان به دو
گروه تقسيم كرد:
الف -ياران خاص :كه 313نفر مي باشند و صفات و شاخصه هايي كه در روايات
ذكر شده ،مربوط به آنها مي باشد و در زمان ظهور و حكومت جهاني حضرت،
تصدي مناسب مهم حكومتي را به عهده دارند.
از حضرت علي عليه السالم روايت شده است كه فرمودند" :ياران خاص قائم
جوانند ،بين آنان پيري نيست مگر به ميزان سرمه در چشم و يا مانند نمك در غذا
كه كمترين ماده غذا نمك است" .
از امام صادق عليه السالم روايت شده است كه فرمودند" :مرداني اند كه گويي قلب
هايشان مانند پاره هاي آهن است .هيچ چيز نتواند دل هاي آنان را نسبت به ذات خدا
گرفتار شك و ترديد سازد .سخت تر از سنگ هستند و "...
ب -ياران عام :نصاب معيني ندارند .در روايات تعداد
آنها مختلف و در بعضي از آنها تا 10هزار نفر در
مرحله اول ذكر شده است كه در مكه با حضرت پيمان
مي بندند.
امام زمان عليه السالم با اين تعداد از ياران خاص و
عام ،قيام جهاني خود را شروع مي كند.
-7تعهد نداشتن نسبت به حاكمان جور
امام صادق عليه السالم فرمود:
"يقوم القائم و ليس الحد في عنقه عهد وال عقد وال بيعه" قائم ما در
حالي ظهور مي كند كه در گردن او براي احدي عهد و پيمان و بيعتي
نيست.
امام حسن مجتبي عليه السالم فرمود" :ان هللا عزوجل يخفي والدته و
يغيب شخصه لئال يكون الحد في عنقه بيعة اذا خرج" خداوند عزوجل
والدت او را مخفي مي كند و شخص او را از ديده ها پنهان مي سازد تا
هنگامي كه ظهور مي كند كسي را در گردن او بيعت نباشد.
-1مجلسي ،محمد باقر ،بحاراالنوار ،ج ،52ص -2 .91سوره عنكبوت ،آيه -3 2شيخ صدوق ،كمال الدين و اتمام النمعه ،ج ،2باب ،44ج ،11ص .482
-5همان مدرك .
-4عالمه حائري ،الزام الناصب ،ص ،4ر.ك زندگاني حضرت صاحب الزمان ،ص .164
-6كافي ،ج ،2ص ،164ر .ك مكيال المكارم ،ص -7 .160عالمه مجلسي ،محمد باقر ،بحاراالنوار ،ج ،52ص ،333حديث ،10غيبت نعماني ،باب بيستم .
-8عالمه مجلسي ،محمد باقر ،بحاراالنوار ،ج ،52ص -9 .308اصول كافي ،ج ،1ص . 342
-10كامل سليمان ،يوم الخالص ،ص .101
زنده بودن امام زمان(عج)
ْ
دراز زي،
وزن «مکرّ ر» يعني:
ُم َعمَّرين(و ُم َع َّمرُون) ،جمع « ُم َعمَّر» است ،بر
ِ
انسان دراز عمر« ،دراز زندگاني» ،کسي که عمر دراز کرده است .اين کلمه ،در
ِ
داشتن مصاديق
کتابهاي تاريخ و سيره و اَنساب ،اصطالح شده است .و اين به دليل
ِ
بسيار است.
کسان بسياري معرفي گشته اند ،که
در مآخذ تاريخي و منابع معتبر نقل واستناد،
ِ
عمرهايي بس طوالني داشته اند ،و روزگاراني دراز زيسته اند ،و بهارها و
پاييزهايي بسيار ديده اند .اينگونه کسان با عنوان « ُم َعمَّرين» مشهور گشته اند.
مورخان و پژوهشهايي که در صدد جمع آوري تواريخ و اخبار و احوال مردمان
بوده اند ،واز سرگذشت انسانهاي پيشين -و بويژه از قبايل وانساب ،در محيط
عربي -آگاهي هاي فراوان گرد آورده اند ،نمونه هايي بسيار از م َُعمَّرين و د ْ
راز
زيان برشمرده اند .مورخان اين کسان را بخوبي شناسانده اند ،و نام و نشان ،نسب
و قبيله ،سالهاي عمر ،مکان زيست ،شماره فرزندان ،سفرها ،برخوردها و
مالقاتهاي آنان ،همه را ضبط کرده اند ،و حتي کلمات و سخنان و وصايايي از
ايشان نقل کرده اند
اينک شماري از مورخان مورد اعتبار ،که در کتابهاي خويش برخي از ُم َع َّمرين را ياد کرده اند:
-1عبدهللا ابن قُ َتيبه در کتاب ال َمعارف.
-2احمد بن يحيي بال ُذري در کتاب اَ
نساب االَشراف.
ُ
-3محمد بن َجرير َط َبري .در کتاب تاري ُخ اال ُ َمم و ال ُملوک.
ج ال َّذهب.
-4علي بن حسين مسعودي در کتاب ُم ُرو ُ
رض َو
-5ابو عبدهللا حمزه اصفهاني در کتاب تاري ُخ سِ ني ُملوکِ االَ ِ
االَنبياء.
صدوق در کتاب اِکمال ُ الدّين.
-6
شيخ َ
ِ
-7شيخ طوسي در کتاب الغيبة.
َ
تاريخ ال ُملوکِ و اال ُ َمم.
في
م
ظ
الفرج ابن َجوزي در کتاب اَل ُمن َت
-8ابو َ
ِ
-9ع ُِّز الدّين ابن اَثير در کتاب اَلکامل في ال ّتاريخ.
تاريخ ال َبشر.
ِ -10عما ُد الدّين ابو الفِداء دمشقي در کتاب مختص ُر
ِ
البته عمر بشر بطور معتاد و متعارف اندازه اي دارد معين ،و
نوساني محدود .ليکن آنچه از طرح مسئله « ُم َعََ َّمرين»
َ
مقصود است ،اين است که نشان داده شود که مقدار عمر دو
جريان دارد:
-1جريان معمولي و متعارف ،که در اغلب افراد انسان وجود
داشته است ،و وجود دارد.
-2جريان ناد ُر الوقوع و غير معمولي و استثنايي ،که در پاره
ْ
دراز
اي از افراد انسان وجود داشته است ،و وجود دارد .پس
عمري ،داراي يک قاعده قطعي و ضابطه کلي نيست ،و
مواردي از آن ،قابل نفي نيست