امام زمان (عج) سید مجتبی رئیسیون علی رضازاده جواد محمدی کشتان ّ در مورد تاريخ تولد امام مهدى (عج) قول اوّ ل ـ اين قول.

Download Report

Transcript امام زمان (عج) سید مجتبی رئیسیون علی رضازاده جواد محمدی کشتان ّ در مورد تاريخ تولد امام مهدى (عج) قول اوّ ل ـ اين قول.

‫امام زمان (عج)‬
‫سید مجتبی رئیسیون‬
‫علی رضازاده‬
‫جواد محمدی کشتان‬
‫ّ‬
‫در مورد تاريخ تولد امام مهدى (عج)‬
‫قول اوّ ل ـ اين قول كه معروف ترين و مستندترين قول است‪ ،‬تاريخ تولّد آن حضرت را نيمه ى‬
‫شعبان سال ‪ 255‬هـ‪ .‬ق مى داند‪ .‬ثقة اإلسالم كلينى مى نويسد ‪:‬‬
‫امام مهدى(عليه السالم)در نيمه ى شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجرى قمرى متولد شده است‪.‬‬
‫عالمه ى مجلسى در بحاراألنوار نيز همين تاريخ را ذكر مى كند‪.‬‬
‫از شهيد اوّ ل (ره) نيز نقل شده است كه ‪:‬‬
‫امام مهدى(عج) در سامرا‪ ،‬جمعه شب‪ ،‬هنگام در پانزدهم شعبان ‪ 255‬هـ‪ .‬ق به دنيا آمد‪.‬‬
‫ابن خلكان‪ ،‬يكى از علماى اهل س ّنت نيز همين تاريخ را تاريخ والدت امام مهدى(عج)مى داند‪.‬‬
‫قول دوم ـ در برخى از مآخذ‪ ،‬تاريخ تولّد حضرت مهدى (عج) سال ‪ 256‬هجرى ضبط شده است‪.‬‬
‫كتاب كمال الدين‪ ،‬شيخ صدوق الغيبة‪،‬شيخ طوسى‪ ،‬از جمله ى اين منابع است‪.‬‬
‫همان گونه از شهيد اوّ ل نقل شد‪ ،‬مكان والدت آن حضرت‪ ،‬شهر سامراء است كه در نزديكى شهر‬
‫بغداد قرار دارد ‪.‬‬
‫اين شهر‪ ،‬بعد از شهادت امام رضا(ع) در دوره ى حكومت معتصم عباسى بنا گرديد ‪.‬‬
‫‪1‬اصول كافى‪ ،‬ترجمه ى جواد مصطفوى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪2- 449‬بحاراألنوار‪ ،‬ج ‪ ،51‬ص ‪. 3- 2‬همان‪ ،‬ج ‪ ،51‬ص ‪. 4- 28‬همان‪ ،‬ج ‪ ،51‬ص ‪. 5- 24‬كمال الدين‪ ،‬صدوق‪ ،‬ص ‪،432‬‬‫‪6 -‬طوسى‪ ،‬الغيبة‪ ،‬ص ‪ 139‬و ‪147. 7-‬بحاراألنوار‪ ،‬ج ‪ ،51‬ص ‪28‬‬
‫نسب امام زمان )عج(‬
‫محدثين شيعه و س ّني‪ ،‬روايات متعددي از پيامبر نقل كردهاند كه حضرت مهدي (عج) از اوالد امام‬
‫حسين)ع) است از جمله ‪:‬‬
‫سمره از پيامبر(ص) در يك حديث طوالني كه صفات امام‬
‫شيخ صدوق به روايت عبدالرحمان بن َ‬
‫علي (ع) و حسنين ـ عليهم السالم ـ را بيان داشته نقل كرده است كه ‪:‬‬
‫حسن و حسين ـ عليهم السالم ـ دو امام و سيد اهل بهشت هستند‪ .‬و ‪ 9‬امام از نسل حسين ـ عليه‬
‫السالم ـ امام اين امت است‪ .‬كه نهم آن قائم امت بوده و زمين را از قسط و عدل پر ميكند‪.‬‬
‫هم چنين شيخ صدوق سي و هشت حديث را با سندهاي مختلف در اين مورد بيان كرده است‪.‬‬
‫و باز شيخ صدوق از امام حسين(ع) پنج حديث نقل نموده كه آن حضرت فرموده است‪ ،‬امام قائم‬
‫از فرزندان من ميباشد كه از آن جمله ميتوان به روايتي اشاره كرد‬
‫كه عبدالرحمان بن حجاج از امام صادق (ع )و او از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) و وي از امام‬
‫سجاد (ع) نقل كرده كه امام حسين فرموده است ‪:‬‬
‫نهم از فرزندان من‪ ،‬سنتي از حضرت يوسف و موسي بن عمران را به همراه دارد‪ .‬او قائم‬
‫اهلبيت ما است و او صاحب غيبت است ‪.‬‬
‫‪-1‬‬
‫شيخ صدوق‪ ،‬كمال الدين‪ ،‬اتمام النعمه‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،24‬ص ‪282.‬‬
‫‪- 2‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،30‬ص ‪. 328‬‬
‫مادر امام زمان(عج)‬
‫مادر آن جناب را به نامهاي متعددي معرفي نموده اند‪ :‬مانند نرجس‪ ،‬صيقل‪،‬‬
‫ريحانه‪ ،‬سوسن‪ ،‬خمط‪ ،‬حكيمه‪ ،‬مريم و اين تعدد اسم بي وجه نيست زيرا ‪:‬‬
‫الف) امام حسن عسكري (ع) كنيزهاي متعددي داشته به نام هاي مختلف ‪.‬‬
‫ب) فرزند امام حسن(ع) در محيطي بسيار خطرناك تولد يافته زيرا خلفاي بني‬
‫عباس و حتي بعضي از بني هاشم به وسيلة مأمورين خود از خانه هاي علويين‬
‫مراقبت كامل به عمل مي آوردند‪.‬‬
‫از اينرو از جانب خداوند تمام پيش بيني هاي الزم به عمل آمد‪:‬‬
‫اوالً چنان كه در روايات است آثار آبستني در مادرش ظاهر نشد‬
‫ثانيا ً امام حسن(ع) براي مراعات احتياط نام آنجناب را براي كسي فاش نكرد‪،‬‬
‫ثالثا ً در حين وضع حمل جز حكيمه خاتون و بعضي از كنيزان كسي حضور نداشت‬
‫و اين خود نيز در تعدد اسامي بي اثر نبوده است‬
‫‪ -1‬درسنامه تاريخ عصر غيبت‪ ،‬ص ‪29‬‬
‫‪ - 2‬ابراهيم اميني‪ ،‬دادگستر جهان‪ ،‬ص ‪. 114-113‬‬
‫مليت مادر امام زمان(ع)‬
‫دربارة «مليّت» مادر امام نيز دو قول عمده وجود دارد كه عبارتند از ‪:‬‬
‫الف) مرحوم كليني مي نويسد‪ :‬مادر قائم (عج) كنيزي از «نوبه» استان‬
‫شمالي سودان بوده است‪.‬‬
‫ب) مرحوم صدوق مطابق روايتي او را «مليكه» دختر «يشوع» پسر‬
‫قيصر روم و مادرش را از حواريين مسيح مي داند‬
‫كه توسط نيروهاي اسالمي به اسارت در آمد و به صورت كنيز در‬
‫معرض فروش قرار گرفت و به واسطة فرستادة امام هادي(ع)از بازار‬
‫برده فروشان بغداد خريداري شد و به محضر امام هادي (ع)در سامرا‬
‫فرستاده شد‪.‬‬
‫‪1-‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،323‬به نقل از درسنامه تاريخ عصر غيبت‪ ،‬ص ‪ . 2- 29‬كمال الدين‪ ،‬ص ‪ ،317‬به نقل از درسنامه تاريخ عصر غيبت‪ ،‬ص ‪. 29‬‬
‫سازماندهى و سرپرستى سازمان وکالت ‪:‬‬
‫در عصر غيبت صغرى ارتباط مستقيم مردم با امام مهدى (عج هللا تعالى فرجه‬
‫الشريف ) قطع شد‪ .‬اما ارتباط غير مستقيم و با واسطه سازمان وکالت برقرار بود‪.‬‬
‫از زمان امامان پيشين عليهم السالم وکالى متعددى در بغداد‪ ،‬سامراو ديگر نقاط‬
‫در سازمان وکالت فعاليت مى کردند‪ ،‬اموال امام در نزد آنان بود‪ ،‬اين شبکه و‬
‫سازمان مخفى وکالت با شهادت امام عسکرى عليه السالم همچنان فعال و‬
‫سرپرستى آن بر عهده نواب اربعه بود که ‪ ،‬هرکدام در زمان نيابت خود مسؤ وليت‬
‫اصلى اداره اين سازمان را عهده دار بودند‪.‬‬
‫از طريق اين سازمان ؛ شيعيان پرسش ها و شبهات دينى خود را با وکال در ميان‬
‫مى گذاشتند و آنان با واسطه سفير از ناحيه مقدسه پاسخ را به شيعيان مى رساندند‪،‬‬
‫و نيز وجوه شرعى خود را به وکال مى دادند و وکال آن را به مسؤ ول سازمان ‪،‬‬
‫تحويل مى دادند‪.‬‬
‫آنان در اين مسؤوليت بزرگ وظيفه داشتند که سازمان وکالت را از‬
‫نفوذ دشمن محفوظ بدارند تا دشمن نتواند با وارد شدن در سازمان ‪،‬‬
‫وکال و مسؤ ول سازمان سفيررا شناسايى و اين راه ارتباطى بين امام و‬
‫شيعيان را قطع نمايد‪ .‬در اين هدف گاهى خود امام (عج هللا تعالى فرجه‬
‫الشريف ) به کمک آنان مى شتافت ؛‬
‫مثال زمانی حکومت خواست از طريق ارسال وجوه شرعى به يکى از‬
‫وکالى حضرت ‪ ،‬آنان را شناسايى کند‪ .‬به دنبال اين توطئه ‪ ،‬از ناحيه‬
‫مقدسه توقيعى صادر شد که موقتا هيچ يک از وکال از مردم وجوهات‬
‫نگيرند‪ .‬ابوجعفر‪ ،‬محمد بن عثمان بن سعيدى عمرى اين فرمان امام‬
‫مهدى (عج هللا تعالى فرجه الشريف ) را به وکال رساند و بدين وسيله‬
‫توطئه حکومت نقش بر آب شد‪.‬‬
‫نواب اربعه چه کسانی بودند ‪:‬‬
‫درزمان غيبت صغری ميان امام زمان (عج) ومردم افرادی به عنوان‬
‫رابط وجود داشتنددر در صدر آنها نايبان خاصه قرار داشتند که نقش‬
‫رابط اصلی ورياست سازمان سری وکالت را برعهده داشتند‬
‫نايبان خاص حضرت مهدى در دوران غيبت صغرى‪ ،‬چهار تن از‬
‫اصحاب با سابقه امامان پيشين و از علماى پارسا و بزرگ شيعه بودند‬
‫که «نواب اربعه» ناميده شدهاند‪ .‬اينان به ترتيب زمانى عبارت بودند‬
‫از‪:‬‬
‫‪-1‬ابو عمرو عثمان بن سعيد عمرى‪-2 ،‬ابو جعفر محمد بن عثمان بن‬
‫سعيد عمرى‪-3 ،‬ابو القاسم حسين بن روح نوبختى‪-4 ،‬ابو الحسن على‬
‫بن محمد سمرى‪.‬‬
‫امام زمان‪-‬عليه السالم‪-‬وکالى ديگرى نيز در مناطق مختلف مانند‪:‬‬
‫بغداد‪ ،‬کوفه‪ ،‬اهواز‪ ،‬همدان‪ ،‬قم‪ ،‬رى‪ ،‬آذربايجان‪ ،‬نيشابور و‪ ...‬داشت که‬
‫يا به وسيله اين چهار نفر‪ ،‬که در راس سلسله مراتب وکالى امام قرار‬
‫داشتند‪ ،‬امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند‪ .‬و از سوى امام‬
‫در مورد آنان «توقيع» هايى صادر مىشده است‪ .‬و يا‪-‬آن گونه که‬
‫بعضى از محققان احتمال دادهاند‪-‬سفارت و وکالت اين چهار نفر‪ ،‬وکالتى‬
‫عام و مطلق بوده ولى ديگران در موارد خاصى وکالت و نيابت‬
‫داشتهاند مانند‪:‬‬
‫محمد بن جعفر اسدى‪ ،‬احمد بن اسحاق اشعرى قمى‪ ،‬ابراهيم بن محمد‬
‫همدانى‪ ،‬احمد بن حمزة بن اليسع‪ ،.‬محمد بن ابراهيم بن مهزيار‪ ،‬حاجز‬
‫بن يزيد‪ ،‬محمد بن صالح‪ ،.‬ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى‪ ،‬محمد بن‬
‫على بن بالل‪ ،‬عمر اهوازى‪ ،‬و ابو محمد وجنائى‬
‫عالئم ظهور امام زمان(عج) از کتاب هاي معتبر‬
‫الف‪ -‬رواياتی که جوّ قبل از ظهور را مشخص می سازد ‪.‬‬
‫شیوع ظلم و جور و فسق و گناه وبی دینی در سراسر جهان و در جوامع اسالمی‪:‬‬
‫در بسياری از روايات که پيشوايان‪ ،‬قيام مبارک امام زمان (عج) را‬
‫نويد داده اند‪ ،‬به اين که «قيام آن گرامی در وقتی است که ظلم و جور‬
‫جهان را فرا گرفته باشد» نيز تصريح فرموده اند‪ .‬و در پاره ای از‬
‫روايات هم يادآوری کرده اند که پيش از ظهور امام قائم (ع) ‪ ،‬و بويژه‬
‫نزديک به ظهور او‪ ،‬حتی در جوامع اسالمی فسق و فجور انواع گناهان‬
‫و زشتيها رواج کامل خواهد يافت ‪.‬‬
‫ب – حوادث پیش از ظهور‬
‫‪«-1‬خروج سفيانی» و «فرورفتن سپاه سفيانی به زمين‪:‬‬
‫از عالماتی که پيشوايان معصوم ما بر آن بسيار تأکيد کرده و صريح و روشن بيان‬
‫فرموده اند‪ ،‬خروج سفيانی است؛ «سفيانی» طبق پاره ای از روايات مردی اموی و‬
‫از نسل يزيد بن معاوية بن ابی سفيان و از پليد ترين مردم استف نامش «عثمان بن‬
‫عنبسه» است و با خاندان نبوّ ت و امامت و شيعيان دشمنی ويژه ای دارد‪ ،‬سرخ چهره‬
‫و کبود چشم و آبله رو و بد منظر و ستمگر و خيانتکار است‪ ،‬در شام (سابق که‬
‫مشتمل بر دمشق و فلسطين واردن و حمص و قنسرين است) قيام و به سرعت پنج‬
‫شهر را تصرف می کند‪ ،‬و با سپاهی بزرگ به سوی کوفه در عراق می آيد و در‬
‫شهرهای عراق و بويژه در نجف و کوفه جنايات بزرگی مرتکب می شود‪ ،‬و سپاهی‬
‫ديگر به سوی مدينه در عربستان می فرستد‪ ،‬سپاه سفيانی در مدينه به قتل و غارت‬
‫می پردازند و از آنجا به سوی مکه می روند‪ ،‬و سپاه سفيانی در بيابانی ميان مدينه و‬
‫مکه به فرمان خدای متعال به زمين فرو می روند؛ آنگاه امام قائم (ع) پس از‬
‫جرياناتی از مکه به مدينه و از مدينه به سوی عراق و کوفه می آيد‪ ،‬و سفيانی از‬
‫عراق به شام و دمشق فرار می کند‪ ،‬و امام سپاهی را به تعقيب او روانه می فرمايد‬
‫که سرانجام او را در بيت المقدس هالک کرده و سرش را جدا می سازند ‪.‬‬
‫‪-2‬بنابر روايات ائمه (ع)‪ ،‬سيد حسنی مردی از بزرگان شيعيان است که در‬
‫ايران و از ناحيه «ديلم و قزوين» (کوهستانهای شمالی قزوين که يک قسمت آن‬
‫ديلمان نام دارد) خروج و قيام می کند‪ .‬مردی خداجو و بزرگوار است که ا ّدعای‬
‫امامت و مهدويت نمی کند‪ ،‬و فقط مردم را به اسالم و روش ائمه معصومين (ع)‬
‫دعوت می نمايد‪ ،‬و کارش باال می گيرد و پيروان بسيار پيدا می کند‪ ،‬و مطاع و‬
‫رئيس است و مانند سلطان عادلی حکومت می کند‪ ،‬و هنگامی که با سپاهيان و‬
‫ياران خود در کوفه است به او خبر می دهند که امام قائم (ع) با ياران و پيروان‬
‫خود به نواحی کوفه آمده است‪ ،‬سيد حسنی با لشکريان خود با امام)ع) مالقات می‬
‫کند؛ امام صادق(ع) فرموده اند که سيد حسنی امام را می شناسد اما برای آنکه به‬
‫ياران و پيروان خود امامت و فضايل امام را ثابت کند آشنائی خود را آشکار نمی‬
‫سازد‪ ،‬و از امام می خواهد که دالئل امامت را ارائه دهد‪ ،‬وامام (ع) ارائه می‬
‫فرمايد و معجزاتی آشکار می فرمايد‪ ،‬و سيد حسنی با امام بيعت می کند و پيروان‬
‫او نيز با امام بيعت می کنند‪ ،‬بجر گروهی حدود چهار هزار نفر که نمی پذيرند و به‬
‫امام (ع) نسبت سحر و جادوگری می دهند‪ ،‬و امام (ع) پس از سه روز موعظه و‬
‫نصيحت‪ ،‬چون می پذيرند و ايمان نمی آورند‪ ،‬دستور قتل آنها را صادر می فرمايند‬
‫و همۀ آنان به فرمان امام کشته می شوند ‪.‬‬
‫‪-3‬ندای آسمانی ‪:‬‬
‫يکی ديگر از عالمات مشهور‪ ،‬ندای آسمانی است و آن چنان‬
‫است که پس از ظهور امام غائب در مکّه‪ ،‬بانگی بسيار مهيب‬
‫و رسا از آسمان شنيده می شود که امام را با اسم و نسب به‬
‫همگان معرفی می کند‪ ،‬و اين ندا از آيات الهی است؛ در اين‬
‫ندا به مردم توصيه می شود که با امام بيعت کنيد تا هدايت‬
‫يابيد و مخالفت حکم او را ننماييد که گمراه می شويد ‪.‬‬
‫و ندای ديگری قبل از ظهور صورت می گيرد که برای تثبيت‬
‫حقانيت حضرت علی (ع) و شيعيان او خواهد بود ‪.‬‬
‫‪-4‬نزول عيسی مسيح (ع) و اقتدای او به‬
‫حضرت مهدی (ع(‪:‬‬
‫در پاره ای از روايات نزول عيسی مسيح (ع) از آسمان و اقتدای او در‬
‫نماز به حضرت مهدی (ع(جزو اموری که همراه ظهور آن حضرت‬
‫صورت می گيرد ذکر شده است ‪ .‬رسول گرامی اسالم (ص) به دختر‬
‫خود فاطمه زهرا (س) فرمودند‪« :‬وم ّنا وهللا الّذی ال اله ّاال هو مهدی هذه‬
‫االمّة الّذی يصلّی خلفه عيسی بن مريم» (و به خدائی که پروردگاری جز‬
‫او نيست سوگند که مهدی اين امت از ما است همانکه عيسی بن مريم‬
‫پشت سر او نماز می خواند ‪.‬‬
‫در روايتی امام صادق ـ عليهالسّالم ـ به يكی از ياران خود نشانه های ظهور را چنين برمی شمرد‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ .1‬هرگاه ديدی كه حق بميرد و طرفدارانش نابود شوند‪.‬‬
‫‪ .2‬و ديدی كه‪ :‬ظلم و ستم فراگير شده است‪.‬‬
‫‪.3‬و ديدی كه‪ :‬قرآن فرسوده و بدعتهائی از روی هوا و هوس‪،‬در مفاهيم آن آمده است‪.‬‬
‫‪ .4‬و ديدی كه‪ :‬دين خدا (عمالا) توخالی شده‪ ،‬همانند ظرفی كه آن را واژگون‬
‫‪ .5‬و ديدی كه‪ :‬طرفداران و اهل باطل بر اهل حق پيشی گرفتهاند‪.‬‬
‫سازند‪.‬‬
‫‪ .6‬و ديدی كه‪ :‬كارهای بد آشكار شده و از آن نهی نمیشود و بدكاران بازخواست نمیشوند‪.‬‬
‫‪ .7‬و ديدی كه‪ :‬مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند‪.‬‬
‫‪ .8‬و ديدی كه‪ :‬افراد (به ظاهر) با ايمان سكوت كرده و سخنشان را نمیپذيرند‪.‬‬
‫‪ .9‬و ديدی كه‪ :‬شخص بدكار دروغ گويد‪ :‬و كسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمیكند‪.‬‬
‫‪ .10‬و ديدی كه‪ :‬بچهها‪ ،‬به بزرگان احترام نمیگذارند‪.‬‬
‫‪ . 11‬و ديدی كه‪ :‬قطع پيوند خويشاوندی شود‪.‬‬
‫‪ . 12‬و ديدی كه‪ :‬بدكار را ستايش كنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد‪.‬‬
‫‪ .13‬وديدی كه‪ :‬نوجوانان پسر‪ ،‬همان كنند كه زنان میكنند‪.‬‬
‫‪ .14‬و ديدی كه‪ :‬زنان با زنان ازدواج كنند‪.‬‬
‫‪ .15‬و ديدی كه‪ :‬انسانها اموال خود را در غير اطاعت خدا مصرف میكنند و كسی مانع‬
‫نمیشود‪.‬‬
‫‪ .16‬و ديدی كه‪ :‬افراد با ديدن كار و تالش نامناسب مؤمنين‪ ،‬به خدا پناه میبرند‪.‬‬
‫‪ .17‬و ديدی كه‪ :‬م ّداحی دروغين از اشخاص‪ ،‬زياد شود‪.‬‬
‫‪ .18‬و ديدی كه‪ :‬همسايه همسايه خود را اذيت میكند و از آن جلوگيری نمیشود‪ .19 .‬و ديدی كه‪ :‬كافر به خاطر‬
‫سختی مؤمن‪ ،‬شاد است‪ .20 .‬و ديدی كه‪ :‬شراب را آشكار میآشامند و برای نوشيدن آن كنار هم مینشينند و‬
‫از خداوند متعال نمیترسند‪ .21 .‬و ديدی كه‪ :‬كسی كه امر به معروف میكند خوار و ذليل است‪ .22 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬آدم بدكار در آنچه آن را خداوند دوست ندارد‪ ،‬نيرومند و مورد ستايش است‪ .23 .‬و ديدی كه‪ :‬اهل‬
‫قرآن و دوستان آنها خوارند‪ .24 .‬و ديدی كه‪ :‬راه نيك بسته و راه بد باز است‪ .25 .‬و ديدی كه‪ :‬خانه كعبه‬
‫تعطيل شده و به تعطيلی آن دستور داده میشود‪ .26 .‬و ديدی كه‪ :‬انسان به زبان میگويد ولی عمل نمیكند‪.‬‬
‫‪ .27‬و ديدی كه‪ :‬مؤمن‪ ،‬خوار و ذليل شمرده میشود‪ .28 .‬و ديدی كه‪ :‬بدعت و زنا آشكار شود‪ .29 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬مردم به شهادت و گواهی ناحق اعتماد كنند‪ .30 .‬و ديدی كه‪ :‬حالل‪ ،‬حرام شود و حرام‪ ،‬حالل‬
‫گردد‪ .31 .‬و ديدی كه‪ :‬دين براساس ميل اشخاص معنی شود و كتاب خدا و احكام آن تعطيل گردد‪ .32 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬جرأت بر گناه آشكار شود و ديگر كسی برای انجام آن منتظر تاريكی شب نگردد‪ .33 .‬و ديدی كه‪:‬‬
‫مؤمن نتواند نهی از منكر كند مگر در قلبش‪ .34 .‬و ديدی كه‪ :‬ثروت بسيار زياد در راه خشم خدا خرج‬
‫گردد‪ .35 .‬و ديدی كه‪ :‬سردمداران به كافران نزديك شوند و از نيكوكاران دور شوند‪ .36 .‬و ديدی كه‪:‬‬
‫واليان در قضاوت رشوه بگيرند‪ .37 .‬و ديدی كه‪ :‬پستهای مه ّم واليان براساس مزايده است نه بر اساس‬
‫شايستگی‪ .38 .‬و ديدی كه‪ :‬مردم را از روی تهمت و يا سوءظن بشكند‪ .39 .‬و ديدی كه‪ :‬مرد به خاطر‬
‫همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گيرد‪ .40 .‬و ديدی كه‪ :‬زن بر شوهر خود مسلط شود و‬
‫كارهايی كه مورد خشنودی شوهر نيست انجام میدهد و به شوهرش خرجی میدهد‪ .41 .‬و ديدی كه‪:‬‬
‫سوگندهای دروغ به خدا بسيار گردد‪ .42 .‬و ديدی كه‪ :‬مشروبات الكلی بطور آشكار بدون مانع خريد و‬
‫فروش میشود‪ .43 .‬و ديدی كه‪ :‬آشكار قماربازی شود‪ .44 .‬و ديدی كه‪ :‬مردم محترم توسط كسی كه مردم‬
‫از سلطنتش ترس دارند‪ ،‬خوار شوند‪ .45 .‬و ديدی كه‪ :‬نزديكترين مردم به فرمانداران‪ ،‬آنانی هستند كه به‬
‫ناسزاگويی به ما خانواده عصمت ـ عليهمالسّالم ـ ستايش شوند‪ .46 .‬و ديدی كه‪ :‬هركس ما را دوست دارد او‬
‫را دروغگو خوانده و گواهیاش را قبول نمیكنند‪ .47 .‬و ديدی كه‪ :‬در گفتن سخن باطل و دروغ بر همديگر‬
‫رقابت كنند‪ .48 .‬و ديدی كه‪ :‬شنيدن سخن حق بر مردم سنگين است ولی شنيدن باطل برايشان آسان است‪.‬‬
‫‪ .49‬و ديدی كه‪ :‬همسايه از ترس زبان به همسايه احترام میكند‪ .50 .‬و ديدی كه‪ :‬حدود الهی تعطيل شود‬
‫و طبق هوا و هوس عمل شود‪ .51 .‬و ديدی كه‪ :‬مسجدها طالكاری (زينت داده) شود‪ .52 .‬و ديدی كه‪:‬‬
‫راستگوترين مردم نزد آنها مفتريان درغگو است ‪ . 53‬و ديدی كه‪ :‬بدكاری آشكار شده و برای‬
‫سخنچينی كوشش میشود‪ .54 .‬و ديدی كه‪ :‬ستم و تجاوز شايع شده است‪ .55 .‬و ديدی كه‪:‬‬
‫غيبت‪ ،‬سخن خوش آنها شود و بعضی بعض ديگر را به آن بشارت كنند‪.‬‬
‫‪ .56‬و ديدی كه‪ :‬صبح و جهاد برای خدا نيست‪ .57 .‬و ديدی كه‪ :‬سلطان به خاطر كافر‪ ،‬شخص مؤمن را خوار كند‪.‬‬
‫‪ .58‬و ديدی كه‪ :‬خرابی بيشتر از آبادی است‪ .59 .‬و ديدی كه‪ :‬معاش انسان از كمفروشی به دست میآيد‪.60 .‬‬
‫و ديدی كه‪ :‬خونريزی آسان گردد‪ .61 .‬و ديدی كه‪ :‬مرد به خاطر دنيايش رياست میكند‪ .62 .‬و ديدی كه‪ :‬نماز‬
‫را سبك شمارند‪ .63 .‬و ديدی كه‪ :‬انسان ثروت زيادی جمع كرده‪ ،‬ولی از آغاز آن تا آخر‪ ،‬زكاتش را نداده است‪.‬‬
‫‪ .64‬و ديدی كه‪ :‬قبر مردهها را بشكافند و آنها را اذيت كنند‪ .65.‬و ديدی كه‪ :‬هرج و مرج بسيار است‪ .66 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬مرد روز خود را با مستی به شب میرساند‪ ،‬و شب خود را نيز به همين منوال به صبح برساند و هيچ‬
‫اهميّتی به برنامه مردم ندهد‪ .67 .‬و ديدی كه با حيوانات آميزش میشود‪ .68 .‬و ديدی كه مردم به مسجد (محل‬
‫نماز) میرود وقتی برمیگردد لباس در بدن ندارد‪( ،‬لباس را دزديدهاند)‪ .69 .‬و ديدی كه‪ :‬حيوانات همديگر را‬
‫بدرند‪ .70 .‬و ديدی كه‪ :‬دلهای مردم سخت و ديدگانشان خشك و ياد خدا برايشان گران است‪ .71 .‬و ديدی كه‪:‬‬
‫بر سر كسبهای حرام آشكار را رقابت كنند‪ .72 .‬و ديدی كه‪ :‬نمازخوان برای خودنمايی نماز میخواند‪ .73 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬فقيه برای دين خدا فقيه نمیآموزد و طالب حرام ستايش و احترام میگردد‪ .74 .‬و ديدی كه‪ :‬مردم در‬
‫اطراف قدرتمندانند‪ .75 .‬و ديدی كه‪ :‬طالب حالل‪ ،‬مذمت و سرزنش میشود و طالب حرام‪ ،‬ستايش و احترام‬
‫میگردد‪ .76 .‬و ديدی كه‪ :‬در مكه و مدينه كارهايی میكنند كه خدا دوست ندارد و كسی از آن جلوگيری‬
‫نمیكنند و هيچكس بين آنها و كارهای بدشان مانع نمیشود‪ .77 .‬و ديدی كه‪ :‬آالت موسيقی و لهو در مدينه و‬
‫مكه آشكار گردد‪ .78 .‬و ديدی كه مرد سخن حق گويد و امر به معروف و نهی از منكر كند‪ ،‬ولی ديگران او را‬
‫از اين كار برحذر میدارند‪ .79 .‬و ديدی كه‪ :‬مردم به همديگر نگاه میكنند‪ ،‬و از مردم بدكار پيروی نمايند‪.‬‬
‫‪ .80‬و ديدی كه‪ :‬راه نيك خالی و راه رونده ندارند‪ .81 .‬و ديدی كه‪ :‬مرده را مسخره كنند و كسی برای او‬
‫اندهگين نشود‪ .82 .‬و ديدی كه‪ :‬سال به سال بدعت و بدیها بيشتر شود‪ .83 .‬و ديدی كه‪ :‬مردم و جميعتها جز‬
‫از سرمايهداران پيروی نكنند‪ .84 .‬و ديدی كه‪ :‬به فقير چيزی را دهند كه برايش بخندند‪ ،‬ولی در راه غير خدا‬
‫ترحّ م است‪ .85 .‬و ديدی كه‪ :‬عالئم آسمانی آشكار شود و كسی از آن نگران نشود‪ .86 .‬و ديدی كه‪ :‬مردم مانند‬
‫حيوانات در انظار يكديگر عمل جنسی به جای میآورند و كسی از ترس مردم از آنها جلوگيری نمیكند‪ .87 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬انسان در راه غير خدا بسيار خرج كند‪ ،‬ولی در راه خدا از اندك هم مضايقه دارد‪ .88 .‬و ديدی كه‪:‬‬
‫حقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هيچ احترام برای آنها قايل نيستند بلكه نزد فرزند از همه بدترند‪ .89 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬زنها بر مسند حكومت بنشينند و هيچ كاری جز خواسته آنها پيش نرود‪ .90 .‬و ديدی كه‪ :‬پسر به پدر‬
‫نسبت دروغ بدهد‪ ،‬و پدر و مادرش را نفرين كند و از مرگشان شاد گردد‪ .91 .‬و ديدی كه‪ :‬اگر روزی بر‬
‫مردی بگذرد‪ ،‬ولی او در آن گناه بزرگی مانند بدكاری‪ ،‬كمفروشی و زشتی انجام نداده ناراحت است‪ .92 .‬و‬
‫ديدی كه‪ :‬قدرتمندان غذای عموم مردم را احتكار كنند‪ .93 .‬و ديدی كه‪ :‬اموال حق خويشان پيامبر ـ صلی هللا‬
‫عليه و آله ـ (خمس) در راه باطل تقسيم گردد و با آن قماربازی و شرابخواری شود‪ .94 .‬و ديدی كه‪ :‬به وسيله‬
‫شراب بيمار را مداوا و برای بهبودی آن تجويز كنند‪.‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ .95‬و ديدی كه‪ :‬در امر به معروف و نهی از منكر و ترك دين بیتفاوت و يكسانند‪.‬‬
‫‪ .96‬و ديدی كه‪ :‬سر و صدای منافقان برپا‪ ،‬امّا صدای حقطلبان خاموش است‪.‬‬
‫‪ .97‬و ديدی كه‪ :‬برای اذان نماز مزد میگيرند‪.‬‬
‫‪ .98‬و ديدی كه‪ :‬مسجدها پر است از كسانی كه از خدا نترسند و غيبت هم نمايند‪.‬‬
‫‪ .99‬و ديدی كه‪ :‬خورندگان اموال يتيمان ستوده شوند‪.‬‬
‫‪ .100‬و ديدی كه‪ :‬قاضيان برخالف دستور خداوند قضاوت كنند‪.‬‬
‫‪ .101‬و ديدی كه‪ :‬استانداران از روی طمع‪ ،‬خائنان را امين خود قرار دهند‪.‬‬
‫‪ .102‬و ديدی كه‪ :‬فرمانروايان‪ ،‬ميراث مستضعفان را در اختيار بدكاران از خدا بیخبر قرار‬
‫دهند‪.‬‬
‫‪ .103‬و ديدی كه‪ :‬برروی منبرها ازپرهيزكاری سخن میگويند‪ ،‬ولی گويندگان آن پرهيزكار‬
‫نيستند‪.‬‬
‫‪ .104‬و ديدی كه‪ :‬صدقه رابا وساطت ديگران‪ ،‬بدون رضای خداوند وبه خاطردرخواست مردم‬
‫بدهند‪.‬‬
‫‪ .105‬و ديدی كه‪ :‬وقت (اول) نمازها را سبك بشمارند‪.‬‬
‫‪ .106‬و ديدی كه‪ :‬هم و هدف مردم شكم و شهوتشان است‪.‬‬
‫‪ .107‬و ديدی كه‪ :‬دنيا به آنها روی كرده است‪.‬‬
‫‪ .108‬و ديدی كه‪ :‬نشانههای برجسته حق ويران شده است؛‬
‫آيا اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب‬
‫قبل از پاسخ دادن به اين سؤ ال الزم است نخست تصوير روشنى از دو‬
‫؟‬
‫واژه اصول دين و اصول مذهب به دست آوريم ‪.‬‬
‫همانطور كه مى دانيم دين در يك تقسيم بندى به اصول دين و فروع دين تقسيم مى شود و‬
‫منظور از اصول دين در اين تقسيم ‪ ،‬هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و‬
‫شناخت خدا و جهان و انسان مى شود و منظور از فروع دين احكام عملى است كه وظايف‬
‫فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان مى كند ‪ .‬به عبارت ديگر منظور از اصول دين ‪،‬‬
‫اساسى ترين و زير بنايى ترين امور اعتقادى است ‪ ،‬در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبت به‬
‫آنها جنبه تبعى و فرعى دارند‪ ،‬آن اصول عبارتند از‪ « :‬توحيد ‪ ،‬نبوت ‪ ،‬معاد كه اديان الهى در‬
‫سه اصل فوق مشتركند » و اين اصول در حقيقت پاسخى به روشن ترين سؤ االت فكرى‬
‫انسانند و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است‪.‬‬
‫اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب در اصول بنيادى دين با يكديگر‬
‫مشتركند ‪ ،‬برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند كه موجب پيدايش‬
‫روشهاى مختلفى در دين مى شود‪ .‬اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب ‪ -‬با حفظ اصول و‬
‫وجوه اشتراك ‪ -‬اصول مذهب مى گويند‪ .‬عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمى‬
‫شود‪ ،‬بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشت خاص مى شود‪ ،‬مثل اعتقاد به عدل و‬
‫امامت كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است ‪ .‬از اين روست كه‬
‫مى بينيم مذاهب مختلفى همچون شيعه و سنى پديد آمده كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبت به‬
‫امامت دارند‪.‬‬
‫اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نمى باشد‪،‬‬
‫بلكه از اصول مذهب اماميه است ‪ ،‬بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مؤمنان و كافران‬
‫به دنيا پيش از قيامت ضرورى است ‪ .‬هر چند كه باور داشتن به جزئيات مسائلى كه در رجعت‬
‫اتفاق مى افتد الزم و ضرورى نيست ‪.‬‬
‫به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است ‪ .‬مرحوم « شبر » در اين باره‬
‫مى گويد ‪ :‬اصل رجعت حق است و شبهه اى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از‬
‫جرگه مؤمنان و شيعيان مى شود‪ .‬چر كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده رواياتى كه در‬
‫مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است ‪ ،‬از جهت تعداد و نيز صحت مدارك‬
‫وضوح داللت ‪ ،‬افزونتر از روايات رجعت نيست ‪.‬‬
‫با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و آنها ضرورى است ‪ ،‬اما بايد توجه داشت كه اختالف و بينشهاى‬
‫متفاوت در جزئيات مسأله رجعت ‪ ،‬ضررى به اصل آن نمى زند‪ ،‬همانطور كه برداشتهاى متفاوت‬
‫در ويژگيهای صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمى سازد‪ .‬آنگاه ايشان ادامه مى دهند كه‬
‫ايمان به رجعت بطور كلى واجب و الزم است ‪ .‬نتيجه آنكه مسأله رجعت از ضروريات مذهب و‬
‫مكتب تشيع است كه اعتقاد به آن ضرورى است ‪ ،‬هرچند اعتقاد به جزئيات مانند اينكه چه كسانى‬
‫رجعت مى كنند و يا زمان آن چه موقعى است و‪ ...‬الزم نيست ‪.‬‬
‫نويسنده كتاب « الشيعه و الرجعه » گويا در صدد است با استناد به يك حديث ‪ ،‬كفر كسانى را كه‬
‫اعتقاد به رجعت ندارد ثابت كند‪ ،‬ايشان نخست اين آيه را مطرح مى كند ‪ « :‬فالذين ال يومنون باال‬
‫خرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون » يعنی آنان كه به آخرت ايمان ندارد دلهايشان انكار كند و خود‬
‫كبر فروشند‪ .‬آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه ‪ ،‬حديثى را از امام باقر عليه السالم نقل مى كند كه‬
‫فرمودند‪ « :‬فى قوله الذين ال يومنون باالخرة يعنى انهم ال يومنون بالرجعة انها حق قلوبهم منكرة‬
‫يعنى انها كافرة و هم مستكبرون » يعنی اين سخن خداوند است آنان كه به آخرت ايمان ندارند يعنى‬
‫اينكه آنها به حقانيت رجعت ايمان ندارد و اينكه مى فرمايد دلهايشان انكار كند يعنى اينكه دلهايشان‬
‫به كفر گراييده و خود كبر فروشنده ‪.‬‬
‫وى در فهرست كتاب ‪ ،‬مطلب را چنين عنوان مى كند ‪ :‬معتقد نبودن به رجعت كفر است ‪ .‬آنگاه در‬
‫جايگاه بحث ياد شده ‪ ،‬به آن حديث استناد مى كند‪ ،‬چنانچه منظور ايشان آن است كه معتقد نبودن به‬
‫رجعت ‪ ،‬مستلزم كفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد‪ ،‬مى بايست به رجعت نيز معتقد بود‪،‬‬
‫با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن روشن است ‪ ،‬ولى چنانچه منظور آن باشد كسانى كه قلوب آنها‬
‫كافر است ‪ ،‬از پذيرفتن رجعت سرباز مى زنند يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ‪ ،‬صفت كفر را‬
‫داشته اند و اين كفر مانع پذيرش رجعت شده است ‪ ،‬نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند‪،‬‬
‫اين حرف قابل قبول است و در حقيقت حديث به ريشه روانى عدم پذيرش رجعت اشاره دارد‪.‬‬
‫احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيق تر به نظر مى رسد و آن اينكه منظور از اينكه قلوب‬
‫آنها كافر است اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و احكام كفار بر آنها مترتب مى شود‪ ،‬بلكه بدين‬
‫معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعا ا كافر شده اند ‪.‬‬
‫شيخ صدوق در كتاب اعتقادات مىگويد‪« :‬عقيده ما درباره رجعت اين است كه اين‬
‫رويداد قطعا ا به وقوع مىپيوندد» ‪.‬‬
‫شيخ مفيد نيز عقيده به رجعت را از ويژگيهاى پيروان خاندان رسالت مىداند‪ .‬سيد‬
‫مرتضى معتقد به اجماع شيعه درباره رجعت است و مىگويد‪« :‬پيروان اين مذهب‬
‫در اين باره كمترين اختالفى ندارند»‪.‬‬
‫شيخ حر عاملى مىنويسد‪« :‬فزونى نويسندگانى كه روايات مربوط به رجعت را در‬
‫كتب مستقل يا غير مستقل گردآوردهاند ‪ -‬و تعداد آنها از هفتاد كتاب تجاوز مىكند ‪-‬‬
‫دليل بر قطعى بودن اعتقاد به رجعت از ديدگاه شيعه است‪.‬‬
‫شيخ طوسى در تفسير تبيان و امين الدين طبرسى در تفسير مجمع البيان و ديگر‬
‫مفسران بزرگ شيعه درباره رجعت سخن گفتهاند و بنا به نوشته صاحب كتاب‬
‫«االيقاظ من الهجعه» صحت رجعت از نظر شيعيان امرى مسلم‪ ،‬قطعى و‬
‫انكارناپذير بوده و بيشتر دانشمندان يا همه آنان اين واقعيت را پذيرفتهاند‪.‬‬
‫شيخ صدوق در كتاب «صفات الشيعه» اعتقاد به رجعت را از مشخصات پيروان‬
‫اين مكتب بر شمرده و حديثى را از امام ششم حضرت صادق در اين رابطه نقل‬
‫مىنمايد‬
‫تعيين وقت برای ظهور و فلسفه انتظار‬
‫انتظار منجی از سويی عاملی برای پايداری و شکيبايی در‬
‫برابر سختيها و مشکالت عصر غيبت و از سويی ديگر‬
‫عاملی برای پويايی و تحرک شيعيان و آماده باش هميشگی‬
‫آنان است‪ .‬براساس تعاليم ائمه معصومين(ع) منتظر بايد هر‬
‫لحظه آماده ظهور باشد و زندگی خود را چنان سامان دهد که‬
‫هر زمان اراده خدا به ظهور تعلق گرفت بتواند با سربلندی‬
‫در پيشگاه حجت خدا ظاهر شود ‪.‬‬
‫‪-1‬فلسفه انتظار و اميد بخشی ‪:‬‬
‫به عبارت ديگر انتظار ظهور حجت در آينده ای نامشخص هم بيم دهنده و هم نويدبخش‬
‫است‪ .‬بيم دهنده است؛ زيرا منتظر با خود میگويد شايد همين سال‪ ،‬همين ماه و يا همين‬
‫روز ظهور رخ دهد پس بايد آماده حضور در پيشگاه حجت خدا و ارائه اعمال خود به آن‬
‫حضرت باشم‪ .‬و اميدبخش است؛ چرا که منتظر میانديشد شايد در آينده ای نزديک ظهور‬
‫رخ دهد و سختيها و مشکالت او به پايان برسد و لذا بايد پايداری و مقاومت ورزيد و تسليم‬
‫جريانهايی نشد که در پی غارت سرمايههای ايمانی و اعتقادیاند ‪.‬‬
‫با توجه به مطالب ياد شده‪ ،‬میتوان گفت که تعيين زمان برای ظهور برخالف مفهوم و‬
‫فلسفه انتظار است و چه بسا منتظر را به سستی و يا نااميدی بکشد؛ زيرا وقتی گفته شود‬
‫که تا فالن زمان مشخص‪ ،‬هر چند آينده ای نه چندان دور‪ ،‬ظهور به وقوع نخواهد پيوست‪،‬‬
‫ما به طور طبيعی دچار سکون و رکود میشويم و به اين بهانه که هنوز تا ظهور فاصله‬
‫داريم؛ از به دست آوردن آمادگی الزم برای ظهور خودداری میکنيم ‪.‬‬
‫از سويی ديگر اگر ظهور به هر دليل در زمانی که به ما وعده داده شده رخ ندهد ما دچار‬
‫نااميدی و يأس میشويم و چه بسا که در اصل اعتقاد به ظهور منجی آخرالزمان نيز دچار‬
‫ترديد شويم‪ .‬اين نکته ای است که در روايات نيز مورد توجه قرار گرفته است ‪.‬‬
‫از جمله در روايتی که فضيل بن يسار از امام محمد باقر(ع) نقل کرده‪ ،‬آن حضرت در پاسخ‬
‫اين پرسش که «آيا برای اين امر‪] ،‬برخاستن قائم(ع)[‪ ،‬وقت مشخص وجود دارد‪ ،‬فرمود ‪:‬‬
‫کسانی که برای اين امر وقت تعيين میکنند‪ ،‬دروغ میگويند (آن حضرت سه مرتبه اين سخن‬
‫را تکرار کرد و آنگاه فرمود‪ ) :‬زمانی که موسی(ع) قومش را برای رفتن به قراری که با‬
‫پروردگارش داشت ترک کرد‪ ،‬به آنها وعده داد که تا سی روز ديگر برمیگردد‪ ،‬اما زمانی که‬
‫خداوند ده روز ديگر بر آن سی روز افزود‪ ،‬قومش گفتند‪ :‬موسی خالف وعده کرد پس آن‬
‫کردند که کردند‪.‬داستان ارتداد قوم يهود و گوساله پرست شدن آنها در پی تأخير ده روزه‬
‫حضرت موسی در تاريخ مشهور است و اين هشداری است به همه کسانی که در پی تعيين‬
‫وقت برای ظهورند ‪.‬‬
‫آنچه در روايات امام باقر(ع) در مورد فلسفه تعيين نشدن وقت ظهور آمده بود‪ ،‬به بيانی ديگر‬
‫در روايتی که از امام موسی کاظم(ع) نقل شده‪ ،‬آمده است‪ .‬آن حضرت در اين زمينه‬
‫میفرمايد ‪:‬‬
‫اگر به ما گفته میشد‪ :‬اين امر [ظهور قائم] تا دويست سال و يا سيصد سال ديگر واقع‬
‫نمیشود؛ دلها سخت میشد و بيشتر مردم از اسالم برمیگشتند‪ .‬اما گفتهاند‪ :‬اين امر چه با‬
‫شتاب پيش میآيد و چه نزديک است! تا دلهای مردم الفت گيرد و فرج نزديک احساس شود ‪.‬‬
‫بنابراين همه بايد تالش خود را متوجه اصل قضيه انتظار فرج‪ ،‬منتظر نگهداشتن مردم‪ ،‬حفظ‬
‫شادابی و سرزندگی انتظار در آنها و يادآوری وظايف منتظران کنند و از پرداختن به موضوع‬
‫زيان ظهور و تعيين وقت برای تان خودداری نمايند‪.‬‬
‫‪-2‬ظهور ناگهانی فرا میرسد‬
‫در بسياری از رواياتی که از پيامبر گرامی اسالم(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده‪ ،‬اين‬
‫نکته مورد تأکيد قرار گرفته که ظهور نيز همانند قيامت‪ ،‬ناگهانی و غير منتظره فرامیرسد‪ .‬از‬
‫جمله در روايتی که امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوارش از پيامبر اکرم(ص) نقل میکند‬
‫چنين آمده است ‪:‬‬
‫به پيامبر(ص) عرض شد‪ :‬ای رسول خدا آن قائم که از نسل شماست چه وقت ظهور میکند؟‬
‫آن حضرت فرمود‪« :‬ظهور او مانند قيامت است» تنها خداوند است که چون زمانش فرا رسد‬
‫آشکارش میسازد‪ .‬فرا رسيدن آن برآسمانيان وزمينيان پوشيده است‪ .‬جز به ناگهان بر شما‬
‫نيايد‪.‬‬
‫امام باقر(ع)‪ ،‬نيز در تفسير اين آيه شريفه‪ :‬آيا چشم به راه چيزی جز آن ساعتند که ناگاه و‬
‫بیخبرشان بيايد؟ میفرمايد ‪:‬‬
‫مراد از ساعت‪ ،‬ساعت [قيام] قائم(ع) است که ناگهان برايشان بيايد ‪.‬‬
‫حضرت صاحباالمر(ع) نيز در يکی از توقيعات خود بر اين نکته تأکيد میورزند که ظهور‬
‫ناگهانی و دور از انتظار فرا میرسد ‪:‬‬
‫فرمان ما به يکباره و ناگهانی فرا میرسد و در آن زمان توبه و بازگشت برای کسی سودی‬
‫ندارد و پشيمانی از گناه کسی را از کيفر ما نجات نمیبخشد ‪.‬‬
‫اين دسته از روايات از يکسو هشداری است به شيعيان که در هر لحظه آماده ظهور حجت حق‬
‫باشند و از سويی ديگر تذکری به همه کسانی که در پی تعيين وقت برای ظهورند ‪.‬‬
‫‪-3‬نهی از تعيين وقت برای ظهور‬
‫امام صادق(ع) در روايتی خطاب به محمدبن سلم میفرمايد ‪:‬‬
‫ای محمد! هر کس برای تو خبری از ما درباره تعيين وقت (ظهور) نقل کرد در تکذيب او‬
‫درنگ نکن؛ زيرا ما [اهل بيت] برای هيچ کس وقت ظهور را تعيين نکرده ايم ‪.‬‬
‫در روايات ديگری وقتی «مهزم» به امام صادق(ع) عرض میکند ‪:‬‬
‫فدايت شوم‪ ،‬در مورد اين امری که ما در انتظار آنيم‪ ،‬مرا آگاه کنيد که چه زمانی واقع‬
‫میشود؟‬
‫آن حضرت میفرمايد ‪:‬‬
‫ای مهزم! آنان که [برای اين امر] تعيين وقت میکنند دروغ میگويند و آنها که [در اين امر]‬
‫شتاب میکنند نابود میشوند و کسانی که تسليم میشوند نجات میيابند‪. 9‬‬
‫همچنين در توقيعی که از ناحيه مقدسه صاحبالزمان(ع) در پاسخ به پرسشهای «اسحاق بن‬
‫يعقوب» وارد شده چنين میخوانيم ‪:‬‬
‫اما آشکار شدن فرج‪ ،‬به اراده خداوند است و آنان که [برای ظهور] وقت تعيين میکنند دروغ‬
‫میگويند ‪.‬‬
‫‪-4‬زمان ظهور‪ ،‬رازی از رازهای خدا‬
‫در قسمتی از وصايای امام صادق(ع) به ابوجعفر محمدبن نعمان‪ ،‬معروف به «مؤمن الطاق»‬
‫با اشاره به زمان فرا رسيدن امر فرج چنين آمده است ‪:‬‬
‫ای فرزند نعمان! عالم (امام) نمیتواند از همه آنچه که میداند‪ ،‬تو را آگاه سازد؛ زيرا آن‬
‫[زمان] راز خداست که خداوند آن را به جبرئيل(ع)؛ جبرئيل(ع) آن را به محمد(ص)؛‬
‫محمد(ص) آن را به علی(ع)؛ علی(ع) آن را به حسن(ع)؛ حسن(ع) آن را به حسين(ع)؛‬
‫حسين(ع) آن را به علی(ع)؛ علی(ع) آن را به محمد(ع)؛ و محمد(ع) آن را به ديگری [امام‬
‫ششم] عرضه داشته است‪ .‬پس شتاب مکنيد‪.‬‬
‫همچنين در روايت ديگری که از امام محمد باقر(ع) نقل شده آن حضرت در پاسخ يکی از‬
‫ياران خود که میپرسد‪« :‬کاش به ما میفرموديد اين امر ]ظهور امام مهدی(ع)[ چه زمانی‬
‫خواهد بود تا به آن خبر شادمان شويم» مطالبی را بيان میکنند که از آنها استفاده میشود که‬
‫ايشان وقت ظهور را میدانند اما بنابر مصالحی از بيان آن خودداری میکنند ‪.‬‬
‫بنابراين در مورد اين مطلب که آيا امام زمان(ع) از زمان ظهور خود آگاه است يا خير اظهار‬
‫نظر قطعی و صريحی نمیتوان کرد و هر دو احتمال از روايات قابلاستفاده است ‪.‬‬
‫آيا شيطان به دست مبارك امام) عج) كشته خواهد شد؟‬
‫در قرآن كريم تعبير ابليس و شيطان هر دو وجود دارد‪ .‬ابليس‪ ،‬سركرده شياطين‬
‫ديگراست‬
‫درباره اينكه مرگ شيطان بزرگ)ابليس) كى و چگونه خواهد بود؟ آيا كسى اورا‬
‫می كشد يا خودش مىميرد؟ روايات مختلفى وجود دارد كه برخى آنها ذكر مىشود‪:‬‬
‫امام صادق (ع) مىفرمايند‪« :‬روزى كه قائم ما (ع) ظهور كند‪ ،‬موهاى پيشانى او‬
‫(ابليس) را مىگيرد و گردنش را مىزند»‪.‬‬
‫آن حضرت در حديث ديگرى مىفرمايند« ‪:‬شيطان بين نفخه اول و دوم صور‬
‫اسرافيل میميرد»‪ .‬متن اين دو روايت با يكديگر معارض است‪ ،‬و جمع كردن آنها‬
‫با يكديگر ممكن نيست‪ .‬زيرا هنگام ظهور حضرت ولى عصر (عج) تا نفخه صور‬
‫بسيار فاصله است‪ ،‬و طبق اعتقاد شيعه بين زمان ظهور و نفخه صور رجعت نيز‬
‫وجود دارد‪ .‬البته دومين روايت بيشتر نقل شده است و در سند آن مؤ ّيداتى وجود‬
‫دارد‪ ،‬كه موجب مىشود آن را بر نخستين روايت ترجيح داد؛ پس كشته شدن‬
‫شيطان توسط امام زمان (عج) دليل محكمى ندارد‪.‬‬
‫شيطان به علّت سجده نكردن بر انسان از پيشگاه خداوند رانده شد به‬
‫خداوند گفت‪« :‬به ّ‬
‫عزتت سوگند! همه آنان را گمراه خواهم كرد‪ .‬البته قرآن‬
‫كريم در آيات پيشين مىفرمايد‪َ « :‬قال َ َر ِّ‬
‫ب َفأ َ ْنظِ ْرنى ِالى َي ْو ِم ُي ْب َع ُثونَ ‪َ ،‬قال َ‬
‫َف ِا َّن َك مِنَ ا ْل ُم ْن َظرينَ اِلى َي ْو ِم ا ْل َو ْق ِ‬
‫وم»(‪ )4‬؛ (ابليس گفت) خداوندا! تا‬
‫ت ا ْل َم ْعلُ ِ‬
‫روزى كه انسانها برانگيخته مىشوند مهلت بده! فرمود‪« :‬تو از مهلت‬
‫داده شدگانى»‪ .‬بنابراين خداوند درخواست شيطان را قبول نكرد‪ ،‬و فقط به‬
‫او وعده داد تا مدت معلومى زنده بماند كه به يقين‪ ،‬اين مدّ ت تا پيش از‬
‫قيامت است‪ .‬ا ّما اينكه آن دقيقا ً چه زمانى است‪ ،‬معلوم نيست‪ .‬برخى‬
‫مىگويند هنگام ظهور امام زمان (عج) است‪ ،‬برخى آن را زمان رجعت‬
‫مىدانند و به باور بيشتر شيعيان و اهلس ّنت‪ ،‬مقصود از « َي ْو ِم ا ْل َو ْق ِ‬
‫ت‬
‫وم» نفخه صور است‪.‬‬
‫ا ْل َم ْعلُ ِ‬
‫پس كشته شدن شيطان توسط حضرت ولىعصر(عج) يقينى نيست؛ زيرا با‬
‫رواياتى كه بيان مىكنند شيطان بين نفخ صور ّاول و دوم مىميرد‪ ،‬تعارض‬
‫دارد‪.‬‬
‫امام زمان (عج) به دست چه کسی به شهادت می رسد و دوران پس از‬
‫وی چه مدت به طول می انجامد؟‬
‫قرآن می فرمايد‪" :‬هر نفسی مرگ را می چشد"‪ .‬طبق اين آيه که بيان کننده سنت‬
‫الهی درباره همه مخلوقات است‪ ،‬امام زمان (ع) نيز پس از برقراری عدالت جهانی‬
‫و ايجاد حکومت جهانی از اين دنيا می روند‪ .‬اما آيا به مرگ طبيعی يا به شهادت؟‬
‫از دستهای روايات استفاده میشود كه آن حضرت به مرگ طبيعی از دنيا میرود‪.‬‬
‫روايات زير از آن جملهاند‪:‬‬
‫‪-1‬ام سلمه از پيامبر خدا (ص) چنين نقل میكند‪:‬‬
‫مهدی از خاندان من و از فرزندان فاطمه است‪ ....‬او در ميان مردم به سنت‬
‫پيامبرشان عمل میكند‪ ،‬پس هفت سال درنگ میكند و آن گاه از دنيا میرود و‬
‫مسلمانان بر او نماز میگزارند‪.‬‬
‫‪-2‬در روايتی كه در تفسير آيه شريفه‪ُ " :‬ث َّم َردَدْ نا لَ ُك ُم ا ْل َك َّر َة َعلَي ِهم"‬
‫پس از [چندی] دوباره شما را بر آنان چيره میكنيم‪ ،‬از امام صادق‬
‫(ع) نقل شده چنين آمده است‪:‬‬
‫منظور خروج [امام] حسين(ع) با هفتاد تن از يارانش [در زمان‬
‫رجعت است] در حالی كه كالهخودهای زرينی كه دو رو دارد بر سر‬
‫دارند و اعالم كنندگانی به مردم برسانند‪ :‬اين حسين است كه خارج‬
‫شده است‪ ،‬تا آن جا كه مؤمنان هيچ شك و ترديد درباره او نكنند و‬
‫حجت قائم [به حق] در‬
‫دجال و شيطان نيست‪ ،‬و او است ّ‬
‫بدانند كه او ّ‬
‫ميان شما و چون معرفت به اين كه آن حضرت همان حسين (ع) است‬
‫حجت را مرگ فرا میرسد و‬
‫در دلهای شيعيان استقرار يافت‪ ،‬حضرت ّ‬
‫كسی كه آن جناب را غسل میدهد و كفن و حنوط میكند و به خاك‬
‫میسپارد همان حسين [بن علی](ع) خواهد بود‪ .‬جز وصی و امام هيچ‬
‫كس متصدّی [كار كفن و دفن] وصی نشود‪.‬‬
‫‪-3‬در روايت ديگری نيز امام صادق (ع) در پاسخ به اين‬
‫پرسش كه اولين كسی كه به دنيا رجعت خواهد كرد چه كسی‬
‫است میفرمايد‪[ :‬امام] حسين (ع) در پی قائم (ع) خروج‬
‫میكند‪ ...‬حسين (ع) به همراه آن گروه از يارانش كه با او‬
‫به شهادت رسيدند‪ ،‬به پيش میآيد در حالی كه هفتاد پيامبر‬
‫او را همراهی میكنند‪ ،‬آن گونه كه به همراهی موسی بن‬
‫عمران فرستاده شدند‪ .‬قائم (ع) انگشتر خود را به او واگذار‬
‫میكند‪ .‬پس حسين (ع) نخستين كسی است كه عهدهدار غسل‬
‫و كفن و حنوط آن حضرت میشود و ايشان را در قبر خود‬
‫قرار میدهد‪.‬‬
‫از دسته ای ديگری از روايات استفاده میشود كه آن حضرت‬
‫به شهادت خواهند رسيد‪:‬‬
‫‪-1‬از امام حسن مجتبی (ع) روايت شده است‪" :‬به خدا سوگند‪،‬‬
‫پيامبر خدا با ما پيمان بسته است كه اين امر [امامت] را‬
‫دوازده تن امام از فرزندان علی و فاطمه به دست خواهند‬
‫گرفت و هيچ كدام از ما نيست‪ ،‬مگر اين كه مسموم يا كشته‬
‫میشود"‪.‬‬
‫‪ -2‬امام صادق (ع) نيز در اين باره میفرمايد‪" :‬به خدا قسم‬
‫هيچيك از ما نيست‪ ،‬مگر اين كه كشته شده و به شهادت‬
‫میرسد‪.‬‬
‫‪-3‬از امام رضا (ع) نيز مشابه همين تعبير‪ ،‬روايت شده است‪.‬‬
‫اسرار غیبت امام زمان (عج)‬
‫‪"-1‬عبدهللا بن فضل هاشمي" مي گويد امام صادق عليه السالم فرمود‪:‬‬
‫حضرت صاحب االمر به ناچار غيبتي خواهد داشت‪ ،‬به طوري كه‬
‫گمراهان در شك واقع مي شوند‪.‬‬
‫سئوال كردم‪ :‬چرا؟‬
‫فرمود‪ :‬اجازه بيان علتش را نداريم ‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬حكمتش چيست؟‬
‫با توجه به اين آيه‪ ،‬خداوند متعال در هر زمان و دوره اي‪ ،‬مردم آن‬
‫دوره را مورد امتحان قرار مي دهد تا مومنين واقعي از متظاهرين به‬
‫دين و ايمان مشخص شوند‪ .‬امتحان الهي در هر زمان‪ ،‬متفاوت و‬
‫متناسب با رشد و كمال عقلي مردم آن زمان است‪ .‬در دوران غيبت‬
‫كبري‪ ،‬با غايب شدن حجت خدا‪ ،‬مردم به استقامت و پايداري نسبت به‬
‫دين امتحان مي شوند تا منتظرين واقعي از غير واقعي تميز داده شده‬
‫و هر كدام پاداشي درخورموفقيت در اين امتحان به دست آورند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬همان حكمتي كه در غيبت حجت هاي گذشته وجود‬
‫داشت‪ ،‬در غيبت آن جناب وجود دارد‪ ،‬اما حكمتش جز بعد از‬
‫ظهور او ظاهر نمي شود‪ ،‬چنانكه حكمت سوراخ كردن كشتي‬
‫و كشتن جوان و اصالح ديوار به دست حضرت خضر عليه‬
‫السالم براي حضرت موسي عليه السالم آشكار نشد جز‬
‫هنگامي كه مي خواستند از هم جدا شوند‪.‬‬
‫اي پسر فضل! موضوع غيبت‪ ،‬سرّي از اسرار خدا و غيبي از‬
‫غيوب الهي است‪ ،‬چون خدا را حكيم مي دانيم بايد اعتراف‬
‫كنيم كه كارهايش از روي حكمت صادر مي شود‪ ،‬گرچه‬
‫تفصيلش براي ما مجهول باشد‪".‬‬
‫از اين حديث استفاده مي شود كه علت اصلي و اساسي غيبت‬
‫به دليل اين كه اطالع بر آن به صالح مردم نبوده‪ ،‬يا استعداد‬
‫فهمش را نداشته اند‪ ،‬بيان نشده است‪.‬‬
‫‪-2‬يكي از سنت هاي الهي‪ ،‬آزمايش مردم است‪ .‬اين سنت در تمام امت‬
‫هاي گذشته نيز اجرا شده است‪ .‬خداوند متعال در قرآن كريم مي‬
‫فرمايد‪" :‬احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم ال يفتنون و لقد فتنا‬
‫الذين من قبلهم فليعلمن هللا الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين‪)2(".‬‬
‫آيا مردم خيال مي كنند كه همين كه گفتند ايمان آورديم رها شده و ديگر‬
‫امتحان نمي شوند‪ ،‬كساني را كه قبل از آنها بودند‪ ،‬آزمايش كرديم تا‬
‫خداوند راستگويان و دروغ گويان را مشخص كند‪.‬‬
‫با توجه به اين آيه‪ ،‬خداوند متعال در هر زمان و دوره اي‪ ،‬مردم آن‬
‫دوره را مورد امتحان قرار مي دهد تا مومنين واقعي از متظاهرين به‬
‫دين و ايمان مشخص شوند‪ .‬امتحان الهي در هر زمان‪ ،‬متفاوت و‬
‫متناسب با رشد و كمال عقلي مردم آن زمان است‪ .‬در دوران غيبت‬
‫كبري‪ ،‬با غايب شدن حجت خدا‪ ،‬مردم به استقامت و پايداري نسبت به‬
‫دين امتحان مي شوند تا منتظرين واقعي از غير واقعي تميز داده شده و‬
‫هر كدام پاداشي در خور موفقيت در اين امتحان به دست آورند‪.‬‬
‫‪-3‬بيم از كشته شدن‬
‫"زراره" گويد امام صادق عليه السالم فرمود‪" :‬براي حضرت‬
‫قائم قبل از ظهورش غيبتي است‪".‬‬
‫پرسيدم‪ :‬چرا؟‬
‫فرمود‪" :‬يخاف علي نفسه الذبحه"(‪ )3‬بر جانش از كشته شدن‬
‫مي ترسد‪.‬‬
‫حضرت همواره در معرض كشته شدن بوده و هست زيرا حكام‬
‫ستمگري كه در طول دوران اسالمي حكم رانده اند (عباسيان و‬
‫غير آنان از كساني كه به ويژه درخاورميانه حكومت نموده اند)‬
‫بيشترين تالش و كوشش خود را صرف پايان بخشيدن به‬
‫زندگاني حضرت مهدي عليه السالم مي نمودند‪.‬‬
‫‪-4‬آمادگي و استعداد مردم‬
‫قانون عرضه و تقاضا در جوامع بشري همواره و در همه جا جاري‬
‫است و عرضه‪ ،‬مطابق تقاضا مي باشد‪ ،‬در غير اين صورت نظام‬
‫زندگي به هم خورده و تعادل خود را از دست مي دهد‪ .‬اين قانون تنها‬
‫جنبه اقتصادي ندارد بلكه در مسائل اجتماعي نيز جاري است‪.‬‬
‫بدون تقاضا‪ ،‬عرضه بي فايده است‪ .‬نياز به رهبر و پيشوا براي جامعه‬
‫نيز از اين فايده و قانون مستثني نبوده و در قالب استعداد و آمادگي مردم‬
‫تحقق پيدا مي كند‪.‬‬
‫حضرت علي عليه السالم فرمود‪" :‬بدانيد زمين از حجت خدا خالي‬
‫نمي ماند‪ ،‬ولي خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان‪،‬‬
‫آنها را از ديدار او كور خواهد ساخت‪" .‬‬
‫‪-5‬خالي نماندن زمين از حجت‬
‫حضرت علي عليه السالم فرمود‪" :‬ال تخلوااالرض من قائم بحجة هللا" هيچگاه زمين‬
‫از كسي كه قائم به امر الهي باشد خالي نخواهد ماند‪.‬‬
‫امام صادق عليه السالم مي فرمايد‪" :‬اگر در دنيا دو نفر وجود داشته باشند‪ ،‬يكي از‬
‫آنها امام و حجت خدا است "‪.‬‬
‫باز مي فرمايد‪" :‬آخرين كسي كه از اين دنيا خواهد رفت‪ ،‬امام است و او حجت خدا‬
‫بر خلق است و بايد او آخرين نفر باشد كه از دنيا مي رود‪ ،‬براي اين كه كسي بدون‬
‫حجت و رهبر نماند تا با خداي احتجاج كرده‪ ،‬شكايت نمايد كه تكليف خود را در‬
‫دنيا نمي دانسته است‪".‬‬
‫حضرت علي عليه السالم فرمود‪" :‬بدانيد زمين از حجت خدا خالي نمي ماند‪ ،‬ولي‬
‫خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان‪ ،‬آنها را از ديدار او كور‬
‫خواهد ساخت‪.‬‬
‫‪-6‬نداشتن يار و ياور‬
‫يكي از علت هاي غيبت امام زمان عليه السالم‪ ،‬نبود انصار و اصحاب جهت ياري‬
‫رساندن به آن حضرت است‪ .‬از روايات مختلف اين نكته برداشت مي شود كه‬
‫نصاب ياران حضرت مهدي عليه السالم ‪ 313‬نفر مي باشد كه با تولد و رشد آنها‪،‬‬
‫يكي از موانع ظهور مرتفع مي گردد‪ .‬انصار و ياران حضرت را مي توان به دو‬
‫گروه تقسيم كرد‪:‬‬
‫الف‪ -‬ياران خاص‪ :‬كه ‪ 313‬نفر مي باشند و صفات و شاخصه هايي كه در روايات‬
‫ذكر شده‪ ،‬مربوط به آنها مي باشد و در زمان ظهور و حكومت جهاني حضرت‪،‬‬
‫تصدي مناسب مهم حكومتي را به عهده دارند‪.‬‬
‫از حضرت علي عليه السالم روايت شده است كه فرمودند‪" :‬ياران خاص قائم‬
‫جوانند‪ ،‬بين آنان پيري نيست مگر به ميزان سرمه در چشم و يا مانند نمك در غذا‬
‫كه كمترين ماده غذا نمك است‪" .‬‬
‫از امام صادق عليه السالم روايت شده است كه فرمودند‪" :‬مرداني اند كه گويي قلب‬
‫هايشان مانند پاره هاي آهن است‪ .‬هيچ چيز نتواند دل هاي آنان را نسبت به ذات خدا‬
‫گرفتار شك و ترديد سازد‪ .‬سخت تر از سنگ هستند و ‪"...‬‬
‫ب‪ -‬ياران عام‪ :‬نصاب معيني ندارند‪ .‬در روايات تعداد‬
‫آنها مختلف و در بعضي از آنها تا ‪ 10‬هزار نفر در‬
‫مرحله اول ذكر شده است كه در مكه با حضرت پيمان‬
‫مي بندند‪.‬‬
‫امام زمان عليه السالم با اين تعداد از ياران خاص و‬
‫عام‪ ،‬قيام جهاني خود را شروع مي كند‪.‬‬
‫‪-7‬تعهد نداشتن نسبت به حاكمان جور‬
‫امام صادق عليه السالم فرمود‪:‬‬
‫"يقوم القائم و ليس الحد في عنقه عهد وال عقد وال بيعه" قائم ما در‬
‫حالي ظهور مي كند كه در گردن او براي احدي عهد و پيمان و بيعتي‬
‫نيست‪.‬‬
‫امام حسن مجتبي عليه السالم فرمود‪" :‬ان هللا عزوجل يخفي والدته و‬
‫يغيب شخصه لئال يكون الحد في عنقه بيعة اذا خرج" خداوند عزوجل‬
‫والدت او را مخفي مي كند و شخص او را از ديده ها پنهان مي سازد تا‬
‫هنگامي كه ظهور مي كند كسي را در گردن او بيعت نباشد‪.‬‬
‫‪ -1‬مجلسي‪ ،‬محمد باقر‪ ،‬بحاراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،52‬ص ‪ -2 .91‬سوره عنكبوت‪ ،‬آيه ‪ -3 2‬شيخ صدوق‪ ،‬كمال الدين و اتمام النمعه‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،44‬ج ‪ ،11‬ص ‪.482‬‬
‫‪ -5‬همان مدرك ‪.‬‬
‫‪ -4‬عالمه حائري‪ ،‬الزام الناصب‪ ،‬ص ‪ ،4‬ر‪.‬ك زندگاني حضرت صاحب الزمان‪ ،‬ص ‪.164‬‬
‫‪ -6‬كافي‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،164‬ر‪ .‬ك مكيال المكارم‪ ،‬ص ‪ -7 .160‬عالمه مجلسي‪ ،‬محمد باقر‪ ،‬بحاراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،52‬ص ‪ ،333‬حديث ‪ ،10‬غيبت نعماني‪ ،‬باب بيستم ‪.‬‬
‫‪ -8‬عالمه مجلسي‪ ،‬محمد باقر‪ ،‬بحاراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،52‬ص ‪ -9 .308‬اصول كافي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪. 342‬‬
‫‪ -10‬كامل سليمان‪ ،‬يوم الخالص‪ ،‬ص ‪.101‬‬
‫زنده بودن امام زمان(عج)‬
‫ْ‬
‫دراز زي‪،‬‬
‫وزن «مکرّ ر» يعني‪:‬‬
‫ُم َعمَّرين(و ُم َع َّمرُون)‪ ،‬جمع « ُم َعمَّر» است‪ ،‬بر‬
‫ِ‬
‫انسان دراز عمر‪« ،‬دراز زندگاني»‪ ،‬کسي که عمر دراز کرده است‪ .‬اين کلمه‪ ،‬در‬
‫ِ‬
‫داشتن مصاديق‬
‫کتابهاي تاريخ و سيره و اَنساب‪ ،‬اصطالح شده است‪ .‬و اين به دليل‬
‫ِ‬
‫بسيار است‪.‬‬
‫کسان بسياري معرفي گشته اند‪ ،‬که‬
‫در مآخذ تاريخي و منابع معتبر نقل واستناد‪،‬‬
‫ِ‬
‫عمرهايي بس طوالني داشته اند‪ ،‬و روزگاراني دراز زيسته اند‪ ،‬و بهارها و‬
‫پاييزهايي بسيار ديده اند‪ .‬اينگونه کسان با عنوان « ُم َعمَّرين» مشهور گشته اند‪.‬‬
‫مورخان و پژوهشهايي که در صدد جمع آوري تواريخ و اخبار و احوال مردمان‬
‫بوده اند‪ ،‬واز سرگذشت انسانهاي پيشين‪ -‬و بويژه از قبايل وانساب‪ ،‬در محيط‬
‫عربي‪ -‬آگاهي هاي فراوان گرد آورده اند‪ ،‬نمونه هايي بسيار از م َُعمَّرين و د ْ‬
‫راز‬
‫زيان برشمرده اند‪ .‬مورخان اين کسان را بخوبي شناسانده اند‪ ،‬و نام و نشان‪ ،‬نسب‬
‫و قبيله‪ ،‬سالهاي عمر‪ ،‬مکان زيست‪ ،‬شماره فرزندان‪ ،‬سفرها‪ ،‬برخوردها و‬
‫مالقاتهاي آنان‪ ،‬همه را ضبط کرده اند‪ ،‬و حتي کلمات و سخنان و وصايايي از‬
‫ايشان نقل کرده اند‬
‫اينک شماري از مورخان مورد اعتبار‪ ،‬که در کتابهاي خويش برخي از ُم َع َّمرين را ياد کرده اند‪:‬‬
‫‪ -1‬عبدهللا ابن قُ َتيبه در کتاب ال َمعارف‪.‬‬
‫‪ -2‬احمد بن يحيي بال ُذري در کتاب اَ‬
‫نساب االَشراف‪.‬‬
‫ُ‬
‫‪ -3‬محمد بن َجرير َط َبري‪ .‬در کتاب تاري ُخ اال ُ َمم و ال ُملوک‪.‬‬
‫ج ال َّذهب‪.‬‬
‫‪ -4‬علي بن حسين مسعودي در کتاب ُم ُرو ُ‬
‫رض َو‬
‫‪ -5‬ابو عبدهللا حمزه اصفهاني در کتاب تاري ُخ سِ ني ُملوکِ االَ ِ‬
‫االَنبياء‪.‬‬
‫صدوق در کتاب اِکمال ُ الدّين‪.‬‬
‫‪-6‬‬
‫شيخ َ‬
‫ِ‬
‫‪ -7‬شيخ طوسي در کتاب الغيبة‪.‬‬
‫َ‬
‫تاريخ ال ُملوکِ و اال ُ َمم‪.‬‬
‫في‬
‫م‬
‫ظ‬
‫الفرج ابن َجوزي در کتاب اَل ُمن َت‬
‫‪ -8‬ابو َ‬
‫ِ‬
‫‪ -9‬ع ُِّز الدّين ابن اَثير در کتاب اَلکامل في ال ّتاريخ‪.‬‬
‫تاريخ ال َبشر‪.‬‬
‫‪ِ -10‬عما ُد الدّين ابو الفِداء دمشقي در کتاب مختص ُر‬
‫ِ‬
‫البته عمر بشر بطور معتاد و متعارف اندازه اي دارد معين‪ ،‬و‬
‫نوساني محدود‪ .‬ليکن آنچه از طرح مسئله « ُم َعََ َّمرين»‬
‫َ‬
‫مقصود است‪ ،‬اين است که نشان داده شود که مقدار عمر دو‬
‫جريان دارد‪:‬‬
‫‪ -1‬جريان معمولي و متعارف‪ ،‬که در اغلب افراد انسان وجود‬
‫داشته است‪ ،‬و وجود دارد‪.‬‬
‫‪-2‬جريان ناد ُر الوقوع و غير معمولي و استثنايي‪ ،‬که در پاره‬
‫ْ‬
‫دراز‬
‫اي از افراد انسان وجود داشته است‪ ،‬و وجود دارد‪ .‬پس‬
‫عمري‪ ،‬داراي يک قاعده قطعي و ضابطه کلي نيست‪ ،‬و‬
‫مواردي از آن‪ ،‬قابل نفي نيست‬