تهيه کننده : دکتر نيو نوذري [email protected]  مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر.

Download Report

Transcript تهيه کننده : دکتر نيو نوذري [email protected]  مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر.

Slide 1

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 2

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 3

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 4

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 5

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 6

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 7

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 8

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 9

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 10

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 11

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 12

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 13

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 14

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 15

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 16

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 17

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 18

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 19

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 20

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 21

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 22

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 23

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 24

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 25

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 26

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 27

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 28

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 29

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 30

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 31

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬


Slide 32

‫تهيه کننده‪ :‬دکتر نيو نوذري‬
‫‪[email protected]‬‬

‫‪ ‬مديريت علم و مهارتي خاص است که براي کنترل‬
‫و هدايت صحيح و مفيد عوامل موثر در انجام هر نوع‬
‫فعاليت (نيروي انساني‪،‬منابع مادي و غيره)براي‬
‫رسيدن به هدفي مشخص به کار گرفته مي شود‬
‫و يکي از ارکان اصلي در شرح وظايف مروج است ‪.‬‬
‫مديريت از دو ديدگاه قابل بررسي است يکي از‬
‫جنبه فعاليتهاي آموزش مروج و ديگري از ديدگاه‬
‫اداره امور و نظارت بر روندهاي اداري که بر عهده او‬
‫گذاشته مي شود‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصول مديريت شامل برنامه ريزي ‪ ،‬سازماندهي‪،‬نظارت و‬
‫ارزشيابي است که وظايف کلي يک مدير محسوب مي‬
‫شوند‪.‬‬
‫اکنون اين سوال پيش مي آيد که پس يک مدير کيست و چه‬
‫کار بايد بکند؟‬
‫در تدوين برنامه نظارت مي کند‪.‬‬
‫فعاليتهاي الزم را براي رسيدن به هدفي که برنامه به خاط‬
‫آن تنظيم شده سازمان مي دهد‪.‬‬
‫نيروها و امکانات اجرايي را با يکديگر هماهنگ مي کند‪.‬‬
‫برعمليات و فعاليتها ‪ ،‬نظارتي هدايت کننده دارد تا در مسير‬
‫پيش بيني شده جريان يابند‪.‬‬
‫نتيجه کار را بررسي مي کند و ميزان دستيابي به هدف يا‬
‫هدفهاي مورد نظر را ارزيابي مي نمايد تا بتواند موقعيت هر‬
‫مرحله از کار را نسبت به مرحله نهايي تعيين کند‪.‬‬

‫‪ ‬نقش مدير در هر موقعيت بستگي دارد به‬
‫خصوصيت سازمان يا نهادي که او را به کار گرفته‬
‫است در حقيقت با توجه به کيفيت هدفهاي‬
‫سازمان مي توان وظيفه يک مدير را تعيين کرد‪.‬‬
‫‪ ‬اگ برن و نيم کوف در تعريف سازمان مي گويند که‬
‫سازمان مجموعه اي است مرکب از اجزايي که‬
‫هريک به سود بقيه عهده دار کاري معين است ‪.‬‬
‫حفظ ارتباط بين اجزاي سازمان مهارت و تواني الزم‬
‫دارد که تنها از عهده يک مدير آشنا به روند امور و‬
‫ماهر در کنترل آن ‪ ،‬برمي آيد‪.‬‬

‫‪ ‬از نظر آنان سازماني که طبق نقشه پديد آيد و‬
‫سلسله مراتب مشخصي داشته باشد سازمان‬
‫رسمي نام مي گيرد روابط اعضاي سازمان‬
‫رسمي روابط خشک و رسمي يا به اصطالح از نوع‬
‫روابط دومين هستند از اين سازمان رسمي در‬
‫سلک گروههاي غيرخصوصي يا به اصطالح‬
‫گروههاي ثانوي قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬سلسله مراتب مشخص همراه با واگذاري قدرت‬
‫‪ ‬واگذاري امور برحسب تخصص و کارايي افراد‬
‫‪ ‬برقراري مقررات مشخص کننده حقوق و وظايف‬
‫کارکنان‬
‫‪ ‬برقراري شرايط کار و موقعيتهاي شغلي‬
‫‪ ‬توجه نکردن به امور شخصي به هنگام انجام امر‬
‫اداري‬
‫‪ ‬انتخاب براي اشتغال از طريق بررسي کارايي و‬
‫لياقتهاي فني‬

‫‪ ‬در نهادهاي رسمي روحيه اي منظبط‪ ،‬خشک و خشن‬
‫غالب مي باشد که شايد تنها محرک آن قوانين جاري و‬
‫سپس نياز کلي کارکنان باشد که شايد تنها محرک آن‬
‫قوانين جاري و سپس نياز کارکنان باشد به ويژه که‬
‫اصوال روابط انساني و معنوي در اين گونه روندها جايي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬سازمان غير رسمي که برخالف سازمان رسمي بنا بر‬
‫نقشه معيني به وجود نمي آيد و روابط خشک و جامد‬
‫بين اعضاي آن برقرار نمي شود بلکه خود به خود بر اثر‬
‫حشر و نشر و مناسبات دوستانه اي که روابط نخستين‬
‫خوانده مي شوند تشکيل مي گردند از اين رو آن را بايد‬
‫از نوع گروههاي اوليه دانست‪.‬‬

‫‪ ‬از مباحث فوق چنين برمي آيد که مروج چون در‬
‫متن اجتماع فعاليت مي کند فردي مسئول و در‬
‫عين حال مختار به شمار مي رود او از يک طرف با‬
‫سازمان رسمي خود در ارتباط است و از طرف ديگر‬
‫با نهاد اجتماع ‪ ،‬که اين نهاد خود متشکل از‬
‫اجتماعات و گروههاست ‪ .‬اين اجتماعات و گروهها‬
‫هرگز ضوابط اداري خاصي ندارند و به دليل نياز ‪،‬‬
‫خواسته ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬منافع‪ ،‬سليقه ‪ ،‬ئ هدف‬
‫مشترک افراد پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪ ‬اغلب صاحبنظران عقيده دارند که اصوال سه نظريه‬
‫عمده در علم مديريت قابل طرح است‪:‬‬

‫‪ ‬مديريت جامد‪ ،‬مقرراتي و هنجاري‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر روابط انساني با نظريه نظام‬
‫اجتماعي‬
‫‪ ‬مديريت متکي بر نظريه سيستم اجتماعي يا نظريه‬
‫نوين مديريت‬
‫‪ ‬نظيه اقتضا‬

‫‪ ‬اين نظريه اداره امور سازمان را فقط بر اساس مقررات‬
‫جامد مورد توجه قرار مي دهد و انسان را عمدتا عاملي‬
‫در انقياد اقتصاد قلمداد مي کند و صرفنظر از تمايالت او‬
‫تالش بايد بر محور کاهش هزينه و افزايش توليد طبق‬
‫اهداف پيش ساخته سازمان متمرکز شود‪.‬‬
‫‪ ‬ديدگاه اساسي اين نظريه مديريت در سه گروه عمده‬
‫تقسيم شده است‪.‬‬
‫‪ (1‬بوروکراسي يا ديوانساالري‪:‬‬
‫ازديدگاه ماکس وبر‪،‬منظور از بوروکراسي نوعي‬
‫سازمانهاي جديد هستند که به جاي سازمانهاي‬
‫قديمي که قبال براي جوامع روستايي اروپا مناسب‬
‫بود پديد آمده اند‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫به نظرماکس وبر ويژگيهاي بوروکراسي در کليه سازمانها اعم از‬
‫دولتي يا خصوصي تا زماني که حائز مشخصات زير باشند وجود‬
‫خواهد داشت‪:‬‬
‫وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارمندان‬
‫تعداد زيادي کارگر غير ماهر يا نيمه ماهر‬
‫تکنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه‬
‫توليد فراورده هاي نسبتا ساده‬

‫وبر در سازمانهاي داراي بوروکراسي مورد مطالعه خود پنج خصلت‬
‫مهم را شناسايي کرد که عبارت بودند از‪:‬‬
‫‪ ‬تقسيم کار‬
‫‪ ‬برنامه منطقي و عقاليي براي اداره امور استخدامي‬
‫‪ ‬قوانين و مقررات‬
‫‪ ‬سيستم ثبت و ضبط اطالعات‬
‫در اين نوع مديريت ساختار سازمان اصل قرار مي گيرد و کارکنان را بر‬
‫حسب نيازهاي اين ساختار به کار مي گمارند‪.‬‬

‫‪-2 ‬‬

‫مديريت اداري يا تخصصي‪:‬‬

‫اين نوع مديريت که به ابتکار هنري فايول پديدار گشت به مديريت‬
‫ديوانساالري شباهت دارد ولي از آن پيشرفته تر و معقولتر است ‪.‬‬
‫اين نوع مديريت ‪ ،‬طبقات و مراتبي را که در شکل گيري سازمان‬
‫مورد توجه ديوانساالري است مد نظر دارد اما با توجه به روال امور‬
‫و نحوه ارتباط کارگزاران با اهداف سازمان آنها را به دو گروه جداگانه‬
‫دسته بندي مي کند فايول بر حسب تجربيات حرفه اي خويش ‪،‬‬
‫تواناييهاي مورد نياز يک مدير را به سه گروه گسترده به شرح زير‬
‫تقسيم مي کند‪:‬‬
‫‪ -1‬تواناييهاي عام شامل‪ :‬امور مالي ‪ ،‬بازرگاني ‪ ،‬حسابداري و‬
‫ايمني‪.‬‬
‫‪ -2‬توانايهاي خاص شامل‪ :‬برنامه ريزي‪ ،‬سازماندهي ‪ ،‬هماهنگي ‪،‬‬
‫فرماندهي و کنترل‬
‫‪ -3‬تواناييهاي فني يا تخصصي شامل‪ :‬مراحل توليد و تغيير شکل‬
‫اشيا‪.‬‬

‫‪ ‬به اين ترتيب بنا به نظر فايول توفيق در تامين اهداف‬
‫يک سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه زير است‬
‫که آخرين آنها (امور اداري) براي روساي سازمان داراي‬
‫اهميتي خاص است‪:‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪ -1‬امور فني (توليد و تغيير شکل اشيا)‬
‫‪ -2‬امور تجاري (خريد و فروش و مبادالت)‬
‫‪ -3‬امور مالي( تحصيل و به کار انداختن سرما يه هاي الزم)‬
‫‪ -4‬امور تامين ( حفظ اموال و حمايت از اشخاص)‬
‫‪ -5‬امور حسابداري ( تهيه صورت سود و زيان‪ ،‬ترازنامه ‪ ،‬و هزينه‬
‫توليد)‬
‫‪-6‬اموراداري(برنامه ريزي‪،‬سازماندهي‪،‬فرماندهي‪،‬هماهنگي و‬
‫کنترل)‬

‫‪ ‬ديويس در ارتباط با مديريت اداري دو نوع موقعيت را‬
‫در نظر گرفته است ‪:‬‬

‫صف‪ :‬گروهي که در برآورده ساختن اهداف اوليه‬
‫سازمان مشارکت فعال دارند وظيف اين گروه انجام‬
‫فعاليتهاي اساسي و اصلي مانند توليد و امور‬
‫مالي و غيره است در اين خصوص مسئوليت افراد‬
‫از باال به پايين تقسيم مي شود و برحسب هر‬
‫مسئوليت نوعي قدرت اجرايي تفويض مي گردد‪.‬‬
‫ستاد‪ :‬عده اي هستند که غالبا نقش مشاور و‬
‫راهنما را دارند و به اهداف ثانويه مي پردازند مانند‬
‫کارگزيني و کنتر و بازرسي اين موقعيت در سلسله‬
‫مراتب سازماني بيشتر در جهت افقي مشاهده‬
‫مي شود‪.‬‬

‫‪ ‬مورد ديگري که مطرح مي شود حيطه نظارت است که‬
‫معموال مشخص کننده تعداد افرادي است که مي‬
‫توانند و بايد تحت نظر يک نفر در رده باالتر سازمان کار‬
‫کنند و مستقيما در برابر او احساس مسئوليت نمايند و‬
‫او بتواند اين تعداد را کنترل کند‪ .‬در سال ‪1937‬‬
‫گريکيوناس تعداد افراد را در هر حيطه بر اساس معادله‬
‫زير معين نمود‪:‬‬

‫در اين معادله ‪ c‬تعداد تماسهاي است که يک مدير با‬
‫مراجعان خود برقرار مي کند و ‪ N‬تعداد مراجعان و ‪n‬‬
‫تعداد افراد زير دست است‪.‬‬
‫بر همين مبنا گريکيوناس پيشنهاد مي کند در حيطه‬
‫نظارت بيش از پنج نفر تحت نظر يک مدير قرار نگيرند‪.‬‬

‫‪ -3 ‬مديريت علمي‪:‬‬
‫‪ ‬مديريت علمي نظامي است که بر اساس نظريات‬
‫تيلو و گيلبرت و امرسون در سال ‪ 1970‬پديد آمد و‬
‫بعدها به وسيله گانت تکميل شد اين نوع مديريت‬
‫اساسا بر سه محور متکي است ‪:‬‬
‫‪.a‬‬

‫‪.b‬‬

‫‪.c‬‬

‫کارسنجي‪ ،‬مطالعه ابعاد کار براي پي بردن به‬
‫بهترين نحوه و روال انجام کار و اتکا به اين علم به‬
‫امر توليد به جاي روشهاي غير علمي‪.‬‬
‫مزدسنجي‪ ،‬بررسي و تعيين حقوق و دستمزد‬
‫الزم براي انجام کاري که طي دو مورد فوق به‬
‫انجام مي رسد‪.‬‬
‫زمان سنجي ‪ ،‬بررسي و تعيين مدت زمان الزم‬
‫براي انجام کار‬

‫‪ ‬در اين نوع مديريت که مبناي انجام کار مطالعات و‬
‫سنجشهاي دقيقي است‪:‬‬
‫‪.I‬‬
‫‪.II‬‬

‫‪.III‬‬
‫‪.IV‬‬

‫بهترين روش انجام هر کار (از لحاظ فني) معين مي‬
‫شود‪.‬‬
‫مناسبترين فرد (از لحاظ فني) با توانايي و لياقتهاي‬
‫کافي انتخاب و براي انجام کاري معين تربيت مي‬
‫شود‪.‬‬
‫فرد کارآموز به کاري که براي آن تعليم ديده گمارده‬
‫مي شود‪.‬‬
‫نظارتي مستمر از طريق مشاوران بر کارگزاران اعمال‬
‫و اشتباهات اصالح مي شود‪.‬‬

‫بنابراين مديريت علمي در واقع داراي فلسفه معيني‬
‫است که از مجموع اصول زير به وجود آمده است‪:‬‬
‫‪ (a‬ايجاد علم واحد براي انجام هر عمل به جاي روش‬
‫غيرعلمي‬
‫‪ (b‬انتخاب کارکنان طبق روش علمي و آموزش دادن به‬
‫آنان براي انجام کار به جاي اينکه کارکنان خود‬
‫مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان‬
‫شناخته شوند‪.‬‬
‫‪ (c‬همکاري صميمانه با کارکنان به منظور اطمينان دادن‬
‫به آنها مبني بر اينکه نتايج کارشان با اصول تطبيق‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ (d‬تقسيم تقريبا مساوي کار و مسئوليت بين مديران و‬
‫کارکنان بر اساس منطق به جاي روش متداول در‬
‫گذشته که تقريبا همه کارها و قسمت اعظم‬
‫مسئوليت به کارکنان تحميل مي گرديد‪.‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫اصل هماهنگی و وحدت هدف‬
‫اصل سلسله مراتب برای تسهيل هماهنگی و ارتباطهای اداری‬
‫که با طبق بندی وظایف و توزیع عمودی اختيار ارتباط پيدا می کند‪.‬‬
‫اصل تخصص با نوع و ماهيت وظایف محول شده به کارکنان‬
‫اصل وحدت فرماندهی و داشتن مسئوليت انحصاری برای مدیر‬
‫اصل حيطه نظارت مسئول رده باال و سرپرستی تعداد معينی از‬
‫کارکنان که از عهده یک فرادست ساخته باشد‪.‬‬
‫اصل اختيار و مسئوليت کارگزاران در مقابل مرئوس بالفصل خود‬
‫اصل تعادل در اجرای اصول و روشهای مختلف سازمان‬
‫اصل انعطاف پذیری و مداومت برای مقابله با شرایط متغيير‬
‫اصل کارایی و تحقق هدفهای سازمان با حداقل هزینه‬

‫‪.1‬‬
‫‪.2‬‬
‫‪.3‬‬
‫‪.4‬‬

‫اصول مدیریت در سيستم کالسيک مبهم و گنگ‬
‫و بيشتر شعارگونه است‪.‬‬
‫اهداف سازمان تنها نزد مدیران به روشنی معلوم‬
‫و محفوظ است‪.‬‬
‫تمایز صف و ستاد از یکدیگر به سادگی ميسر‬
‫نيست‪.‬‬
‫در سيستم مدیریت کالسيک فرض بر این است‬
‫که کارگزاران هرگز عالقه به کار کردن نداشته و‬
‫کار را دوست ندارند از این رو برای اجرای صحيح‬
‫کارها باید آنها را مستقيما هدایت کرد یا تنبيه‬
‫نمود‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫‪(2‬‬

‫‪(3‬‬

‫‪(4‬‬

‫‪(5‬‬

‫‪(6‬‬

‫‪(7‬‬

‫تنظيم برنامه ‪ ،‬شامل پيش بينی عمليات اساسی و تعيين‬
‫راههای اجرایی آن به منظور تامين هدف سازمان‪.‬‬
‫تشکيل سازمان‪ ،‬شامل تعيين صریح حدود اختيارات که طی آن‬
‫وظایف از هم تفکيک می شوند و در عين حال بين وظایف ارتباط‬
‫و همبستگی برقرار می گردد‪.‬‬
‫کارگزینی ‪ ،‬شامل استخدام ‪ ،‬کارآموزی و تامين شرایط مساعد‬
‫کار‬
‫فرماندهی ‪ ،‬شامل اخذ تصميمهای خاص یا کلی به طور مداوم‬
‫و صدور دستور به منظور هدایت و رهبری سازمان‬
‫هماهنگی‪ ،‬شامل تطبيق وظایف مشاغل مختلف سازمان به‬
‫منظور رسيدن به هدف مطلوب‬
‫ارتباطات‪ ،‬به معنای آگاه ساختن افراد مسئول در برابر مجری از‬
‫جریان پيشرفت امور‬
‫بودجه بندی شامل تنظيم طرح مالی عواید و مخارج سازمان و‬
‫نظارت بر اجرای آن‪.‬‬

‫‪ ‬در مقابل مدلهای مدیریت هنجاری نوع دیگری از‬
‫مدیریت که در آن بيشتر به ارزشهای انسانی تکيه‬
‫می شود به نام مدیریت نوعدوستی صنعتی یا‬
‫مدیریت متکی بر روابط انسانی پدید آمد این نوع‬
‫مدیریت در سطح جهانی ابتدا به وسيله بارنارد و‬
‫بعدها مک گریکور تشریح گردید‪.‬‬

‫‪ ‬مک گریگور برای دستيابی به مالحظات فوق و‬
‫رعایت روحيه کارگزاران و شئون انسانی آنان در‬
‫سازمان نظریه های ‪ X‬و ‪ Y‬را عرضه نمود‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه ‪ :X‬طبق این نظریه انسان اصوال سکون پرست‬
‫آفریده شده و عالقه ای به کار و فعاليت ندارد و فطرتا از‬
‫کار بيزار است‪ .‬لذا برای وادار ساختن او به کار باید از‬
‫روشهایی مانند نظارت مداوم و هدایت مستمر و در‬
‫صورت نياز از تنبيهات استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ ‬نظریه ‪ :Y‬بر اساس این نظریه ‪ ،‬مک گریگور معتقد است‬
‫که مردم کار را دوست دارند و می خواهند کار کنند و‬
‫بنابراین از کار کردن لذت می برند آنان خود می توانند‬
‫اشتباهات خویش را اصالح کنند و براین مصر خواهند‬
‫بود اما قبال الزم است اشتياق آنها را برای انجام کار‬
‫برانگيخت‪.‬‬
‫‪ ‬مطالب فوق باعث شد تا علم رفتارشناسی در مدیریت‬
‫فنی یعنی شناخت رفتار انسان با در نظر گرفتن عوامل‬
‫توليد و محيط کار به عنوان مبحثی نو مورد توجه قرار‬
‫گيرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫سيستم به مجموعه ای از عوامل در هم تنيده که هریک وظيفای‬
‫مشخص دارد و در درون خود روندی تعاملی با سایر عوامل را‬
‫سامان می دهد ‪ ،‬اطالق می گردد ‪ .‬هریک از این عوامل را خرده‬
‫سيستم گویند‪.‬‬
‫سيستمها از دیدگاه علم مدیریت به دو دسته تقسيم می شوند ‪،‬‬
‫یکی سيستم بسته که در آن سازمان از تاثير عوامل خارجی‬
‫محفوظ نگاه داشته می شود و در همه مراحل متکی به عوامل و‬
‫نيروهای داخلی است دیگری سيستم باز که به هر دليل ناگزیر‬
‫است تاثير عوامل محيطی یعنی خارج از محدوده سازمان را تحمل‬
‫کند‪.‬‬
‫سازمانها و موسساتی که در ارتباط با جامعه باشند جزء گروه‬
‫سيستمهای باز قرار می گيرند مانند ترویج و موسسات آموزشی‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫نهاده‪ :‬آنچه که سيستم از بيرون به صورت امکانات و نهاده ها جذب‬
‫می کند نهاده ناميده می شود در ترویج کشاورزی نهاده ها شامل‬
‫امکانات آموزشی ‪ ،‬مزارع نمایشی ‪ ،‬نتایج تحقيقاتی و مهارتهای‬
‫مروجان هستند‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫فرایند‪ :‬کليه فعل و انفعالها و مراحلی را که باید نهاده ها تغيير و تبدیل‬
‫یابند و به صورت کاال و یا خدمات و غيره درآیند فرایند ناميده می شود‬
‫مانند‪:‬عمليات آموزشی ‪ ،‬نحوه آگاهانيدن مخاطبان ترویج و پاسخگویی‬
‫به مشکالت آنان‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫ستانده‪ :‬نتایج حاصل از تغيير و تبدیل نهاده ها که بر حسب نقشه‬
‫معينی و یا فرایند سيستم به دست می آید مانند پيشرفت و توسعه‬
‫در اثر فعاليت ترویجی‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫بازخورد‪ :‬مشخص است که معموال بسياری از ستانده ها نتيجه کارکرد‬
‫مطلوب فرایند هستند ولی گاهی برخی ستانده ها خارج از کيفيت و‬
‫مطلوبيت مورد نظر هستند و باید به سيستم برگشت داده شوند تا‬
‫فرایند شوند این کار را بازخورد می گویند‪ .‬مثال در ترویج کشاورزی مروج‬
‫باید سعی کند تا اگر کسی به طور مطلوب پدیده ای را که باید می‬
‫آموخت متوجه نشده و پيام ترویجی را نگرفته مجددا به او آموزش دهد‬
‫و مسائل را برای وی مرتفع کند‪.‬‬

‫‪ ‬نظریه اقتضا فرایندهای مربوط به مکتب کالسيک‬
‫(هنجاری) و مفاهيم روابط انسانی را می پذیرد و آنها را‬
‫متغيرها و عوامل داخلی سازمان می داند نظریه اقتضا‬
‫به دنبال آن است که ارتباطات مشخص بين عوامل‬
‫محيط و سازمان را بيابد‪.‬‬
‫‪ ‬این نظریه که معتقد به وجود ارتباط مشخص بين‬
‫متغيرهاست در پی ارائه و پيشنهاد مناسبترین‬
‫طرحهای سازمانی و سيستمهای مدیریتی برای‬
‫شرایط مشخص است ‪ .‬در واقع ‪ ،‬پيام نظریه اقتضا این‬
‫است که محيطهای گوناگون نيازمند روابط سازمانی‬
‫متفاوت اند تا از این طریق بيشترین کارایی حاصل شود‬
‫به ایت ترتيب نمی توان مانند نظریه های قبلی نسخه‬
‫واحدی برای همه شرایط تجویز کرد‪.‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫مدیریت در ترویج که سيستمی باز بوده از یک سو با ضوابط نهاد رسمی ترویج‬
‫مرتبط می باشد و از سوی دیگر با مردم و ضوابط اجتماعی مواجه است‪.‬‬
‫با توجه به مطالب فوق به خوبی می توان نوع مدیریت مطلوب در ترویج را یافت که‬
‫این نوع مدیریت تلفيقی از کليه انواع مدیریت بوده و شرایط زیر باید رعایت گردد‪.‬‬

‫‪(1‬‬

‫ابتکار عمل تشویق می شود‪.‬‬

‫‪(2‬‬

‫به تحکيم روابط انسانی توجه ویژه ای مبذول گردد‪.‬‬

‫‪(3‬‬

‫خلقيات و روحيات دست اندرکاران مد نظر قرار گيرد‪.‬‬

‫‪(4‬‬

‫حدود و قوانين و مقررات جاری سازمان به ویژه از لحاظ مروجان چنان سخت و‬
‫منجمد نباشد که فراتر رفتن از آنها مستوجب عقوبت گردد‪.‬‬

‫‪(5‬‬

‫آزادی عمل از لحاظ انتخاب و کاربرد نوع امکانات وجود داشته باسد‪.‬‬

‫‪(6‬‬

‫دست اندرکاران بيشتر از جنبه اخالقی متعهد انجام امور گردند‪.‬‬

‫‪(7‬‬

‫خودسازی و حرکت به سوی تعالی در جهت ارائه کار بهتر و مفيد تر تشویق‬
‫شود‪.‬‬

‫‪(8‬‬

‫حداکثر امکانات برای ارائه دیدگاهها و پيشنهادها و تلفيق آنها با برنامه های‬
‫جاری ترویج پدید آید‪.‬‬

‫‪(9‬‬

‫جوی پذیرای پرسشگری و همچنين پژوهش در جهت تشویق روحيه کنجکاوی‬
‫فنی افراد تقویت گردد‪.‬‬

‫ترویج و آموزش کشاورزی و منابع طبيعی (جلد‬
‫دوم)‪ ،‬دکتر ایرج ملک محمدی‪ ،‬مرکز نشر‬
‫دانشگاهی تهران‬

‫‪‬‬