موضوع : زندگی نامه عالمه حلی استاد مربوطه : جناب آقای اخالقی گرد آورنده : محمدرضا قوتی دوشنبه 11:00 الی 12:30 اردیبهشت ماه 94
Download
Report
Transcript موضوع : زندگی نامه عالمه حلی استاد مربوطه : جناب آقای اخالقی گرد آورنده : محمدرضا قوتی دوشنبه 11:00 الی 12:30 اردیبهشت ماه 94
موضوع :زندگی نامه عالمه حلی
استاد مربوطه :جناب آقای اخالقی
گرد آورنده :محمدرضا قوتی
دوشنبه 11:00الی 12:30
اردیبهشت ماه 94
پدر او شیخ سدید الدین یوسف بن علی بن مطهر حلی از علمای برجسته و نامدار و
دارای مقام علمی و اجتماعی بوده است.
در هنگام حضور خواجه نصیر الدین طوسی در حله و اجتماع علما برای دیدار او شیخ
نجم الدین جعفر بن سعید ،در جواب درخواست خواجه برای معرفی عالمترین افراد در
علم کالم و اصول به شیخ سدید الدین و مفید الدین محمد بن جهم اشاره کرد.
پدر عالمه حلی در هنگام فتح بغداد توسط هالکوخان با شجاعت و درایت خویش
شهرهای حله و کوفه را از تعرض مغول دور نگاه داشت در حالی که اکثر مردم از
ترس از آن شهر گریخته بودند و اکثر علما قبل از اطالع از حال خلیفه بغداد جرئت
حضور در نزد هالکوخان را نداشتند او به محضر سلطان رسید و بدین وسیله به او
اطمینان داد که قلوب مردم این دو شهر با اوست و با استناد به روایتی از علی
علیهالسّالم زوال خالفت بغداد را توسط هالکو پیش بینی نمود.
مادر عالمه حلی ،خواهر محقق حلی صاحب شرایع و دختر حسن بن ابی زکریا یحیی
بن حسن بن سعید هذلی حلی است ،و یکی از زنان عفیف و پاکدامن و عالم عصر
خویش بوده و در خانه علم و شرف بزرگ شده بود.
عالمه دوران کودکی خویش را تحت تربیت پدر و مادر دلسوز و عالمش و تحت
نظارت دایی بزرگوارش ،محقق حلی که همچون پدری مهربان برای او زحمت
میکشید ،گذراند.
اولین استاد عالمه حلی شخصی به نام «محرم» است که خواندن و نوشتن را نزد او فرا گرفت
آنگاه ادبیات عرب و علم فقه و اصول و حدیث و کالم و قواعد آن را نزد پدر و دایی گرامیش
که شان واالیی در تمام علوم مخصوصا فقه و اصول و کالم داشتند ،خواند.
تیزهوشی و تالش او ،بزودی او را به حلقه درس بزرگان آن زمان رسانید و نزد اساتید
بزرگواری که هر کدام در آن روزگار برجسته بودند علوم عقلی از منطق ،فلسفه ،هیئت و
علوم دیگر را خواند تا این که در زمره علما قرار گرفت و در سنین جوانی بر بسیاری از آنها
تفوق یافت.
عالمه در اجازه خویش به بنی زهره میگوید :هنگامی که نزد شیخ شمس الدین کیشی بعضی
از کتابهای او را میخواندم ،ایراداتی بر استاد میگرفتم که او در بعضی موارد جواب را به
بعد موکول مینمود و گاهی نیز در روزهای بعد ،از جواب اظهار عجز مینمود.
عالمه از معدود افرادی است که هیچ فرصتی را برای تحصیل علم از دست نمیداد .هنگامی
که خواجه نصیر الدین طوسی از حله بازگشت ،عالمه نیز همراه او به بغداد آمد .در مسیر
حرکت ،دوازده مشکل علمی خویش را با خواجه در میان گذاشت و آنها را حل نمود و بعد نیز
به تلمذ نزد او مشغول شد.
بعد از این زمان بیشتر وقت او صرف تدریس و تالیف شده است و حتی زمانی که حوادث
روزگار او را در کنار سلطان محمد خدابنده قرار داد و سلطان آن چنان شیفته او شد که حاضر
به جدایی از او نمیشد باز کار تدریس و تالیف او استمرار داشت.
*کثرت تالیفات عالمه و سخنانی که از معاصران او در باره اش به ما رسیده است
حاکی از رتبه واالی علمی اوست .وقتی از خواجه نصیر الدین طوسی هنگام
بازگشت از حله درباره مشاهداتش سؤال کردند در جواب گفت« :رایت خریتا ماهرا
و عالما اذا جاهد فاق>
مقصودش از خریت ماهر ،محقق حلی و از عالم ،عالمه حلی بود در این تعبیر از
کلمه «عالم» استفاده شده است و با توجه به این که هنگام وفات خواجه ،عالمه ۲۴
ساله بوده است و این جمله قبل از آن گفته شده میتوان به مقام واالی علمی او پی
برد.
از سوی دیگر هنگام وفات محقق حلی ،عالمه حداکثر ۲۸سال سن داشته است و در
این زمان ریاست شیعه امامیه به عهده او واگذار میشود .اضافه بر این که او ملقب
به عالمه (علی االطالق) گشته است و هیچ کس در هیچ زمانی چنین لقبی را که
مورد اتفاق جمیع علما باشد بدست نیاورده است.
لقب« آیة هللا »نیز در آن زمان و قبل از آن اختصاص به او داشته است و تا آن زمان
هیچ کس به این لقب مفتخر نشده بود.
* با توجه به آنچه گفته شد مقام علمی او آنگاه آشکارتر میشود که بدانیم در زمان او در حله
۴۰۰مجتهد بوده است.
در شان علمی عالمه تعریفات بسیاری از علما به ما رسیده است که جمع آوری تمام آنها نیاز
به تالیف کتابی مستقل در این زمینه دارد .بعضی از کسانی که شرح حال علما را نوشتهاند
خود را عاجز از وصف او دانسته و یا به خاطر شهرت بسیار او از توصیف او صرف نظر
کردهاند.
صاحب روضات الجنات میگوید :چشم زمان بمثل و مانند او مزین نگشته است و بالهای
امکان به سطح بیان فضائل بسیارش نمیرسد .چگونه در حالی که از علمای قبل و بعد او،
هیچ کس شبیه او نبوده است و تاکنون کسی ثنای الیق به حال او را نگفته است اگر چه همه
ثناهایی که برای دیگران گفته شده از لقبهای زیبا و علوم شریف همه را برای او گفتهاند
پس سزاوار است که از توصیف او چشم بپوشیم[ ] ۱.کی از اموری که فضل و رتبه اعالی
او را آشکار میکند شرحهای او بر سه کتاب« منطق تجرید»« ،حکمت تجرید »و« شرح
اشارات »خواجه نصیر الدین طوسی میباشد.
یکی از شارحان قدیمی تجرید االعتقاد میگوید :اگر شاگرد خواجه بر این کتاب شرح ننوشته
بود ،مطالب عالی آن برای همیشه مخفی میماند.
پس در پایان میتوان درباره او گفت که او شخصی است که از فضل و دانش او ارکان
اسالم مستحکم گشت و هم مسلمانان بطور عام و هم شیعه بطور خاص در این زمینه
بهرههای فراوان بردند پس او حق عظیمی بر همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی دارد و آن
طور که از مناظرات او با اهل سنت مشخص میشود اگر او نبود اسالم به خاطر کج سلیقگی
بعضی از افراد از بین میرفت.
* عالمه در دوران کودکی خویش شاهد هول عظیمی بوده است که بر مردم شهر حله بواسطه
هجوم مغوالن به بغداد مسلط شده بود و بیشتر مردم از شهر فرار کرده به اطراف پناهنده شده
بودند ولی این خطر بواسطه درایت پدر عالمه از این شهر و کوفه برطرف گردید.
لیکن شهر بغداد شاهد فجایع بزرگی بود که مغوالن به بار آوردند و عالمه نیز شاهد این همه
رنج و بدبختی مردم بود که پیر و جوان ،زن و مرد و حتی بچهها را فرا گرفت و قلب او را
محزون و مجروح ساخت.
←حکومت سلطان خدابنده
سلطان محمد خدابنده که قبل از مسلمان شدن به او اولجایتو میگفتند از سالطین دارای ذوق
سلیم و صفات نیک است که علم و علما را دوست میداشت و مخصوصا به سادات احترام
خاصی میگذاشت .علما و از جمله عالمه حلی در این زمان فرصت خوبی برای نشر معارف
اهل بیت پیدا کردند و از این رو در زمان این سلطان ،علم و دانش رونق تام و رواج بسیاری
یافت.
او بعد از مسلمان شدن با علمای جمیع فرقههای اسالمی نشست و برخاست داشت و در
جلسات مناظرات آنها حضور مییافت و از حق پیروی مینمود.
*
* شهر حله یکی از شهرهای معروف و تاریخی عراق محسوب میشود که به دست سیف
الدولة از قبیله بنی اسد ساخته شده است و در مدت حیات سیف الدولة بهترین و ارجمندترین
شهرهای عراق محسوب میشده است.
عالمه از طرف پدر به آل مطهر منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله بنی اسد است.
این قبیله بیشترین افراد را در شهر حله داشتهاند و حکومت و آقایی متعلق به آنها بوده است
و مردان بزرگی که در حوزههای علمی و اجتماعی دارای رتبه بودهاند از این قبیله
برخاستهاند و برای شرف آنها کافی است که امرای مزیدی بنیان گذاران حله واسع بر
ویرانههای شهر بابل که مهد تمدنی بزرگ در تاریخ انسان بوده است ،از آنها بودهاند و ابن
علقمی وزیر شیعه خلیفه عباسی المستعصم نیز از آنهاست.
عالمه حلی از طرف مادر نیز به بنی سعید منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله هذیل
است و به خاطر قوت نفوذ روحی و جایگاه شان در تدریس و تصنیف کتاب افتخاراتی بیش
از دیگر خانوادهها کسب نمودهاند.
شرف این شهر و اهل آن از روایتی منسوب به حضرت علی علیهالسّالم روشن میشود،
«اصبغ بن نباته روایت میکند که حضرت علی علیهالسّالم در هنگام ورود به صفین بر تل
غزیر میایستد و به نیزاری بین بابل و این تل اشاره میکند و میگوید" :مدینة وای مدینة
(شهر و چه شهری)"
اصبغ میپرسدای موال میبینم به یاد شهری افتادهای آیا در این جا شهری بوده است و آثار
آن از بین رفته است؟ آن حضرت فرمودند نه ،ولی بزودی مردی از بنی اسد در این جا
شهری میسازد که به آن حله سیفیه میگویند و در آن نیکانی ظاهر میشوند که هر قسمتی
به کاری بخورند ،خداوند آن را مطابق قسم آنها اجرا میکند[ »]۲.
* دو نقل درباره علت شیعه شدن سلطان محمد خدابنده وجود دارد که هر دو در نهایت به
تحقق این امر به دست عالمه حلی منتهی میگردد.
یک نقل آن است که به دلیل کشیده شدن مناظرات علمای حنفی و شافعی به مشاجره و توهین
به همدیگر ،بسیاری از امرای مغول که بعد از مسلمان شدن سلطان ،به اسالم گرویده بودند
از آن مشمئز گردیده و به آیین قبلی خود بازگشتند.
ولی سلطان به تحیر و شک افتاده و بواسطه درایت وزیر شیعه اش با عالمه که در شهر
حله زندگی میکرد آشنا میشود و از او درخواست کتاب میکند و عالمه نیز کتاب« منهاج
الکرامة »و« نهج الحق »را به او میدهد و سپس مناظراتی با علمای اهل سنت انجام میدهد
که آنها نیز به قوت استدالالت عالمه اعتراف میکنند و سلطان شیعه میشود و به نام ائمه
علیهمالسّالم خطبه میخواند و سکه میزند و امرای مغول نیز شیعه میشوند.
نقل دیگر آن است که سلطان ،زن مورد عالقه خویش را در یک مجلس سه طالقه میکند و
سپس پشیمان میگردد ولی تمام علمای اهل سنت میگویند بدون محلل رجوع جایز نیست.
شخصی که شیعه بوده به سلطان خبر میدهد که عالمی در حله این عقد را باطل میداند.
علمای اهل سنت با تحقیر عالمه ،او را بی عقل میشمارند ولی سلطان بیشتر تشویق به
مالقات او میشود مجلسی ترتیب داده میشود و هنگام حضور عالمه در مجلس وقایعی رخ
میدهد که سلطان متوجه حقانیت مذهب شیعه میشود بعد از مناظرات عالمه با علمای اهل
سنت ،سلطان شیعه میشود و عالمه کتابهای «نهج الحق» و« مفتاح الکرامة »را برای او
مینویسد.
* به هر حال در این مساله شکی نیست که عالمه در سال ۷۰۲ه ق از حله به بغداد میآید و سلطان
بدست او شیعه میشود .از آن به بعد سلطان شیفته او میگردد و تا سال ۷۱۶ه ق زمان فوت سلطان
مالزم او بوده است .در این مدت ظاهرا به خواهش و ابتکار عالمه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته
شد.
یکی در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانی که تا اآلن باقی است و دیگری مدرسه
سیار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل میشد و عالمه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام
مسافرت هایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تالیف اشتغال داشتند .مدرسانی از
فرقههای مختلف اهل سنت و شیعه در این مدرسه به تدریس اشتغال داشتند که میتوان« عضد الدین
ایجی »و« بدر الدین شوشتری »و« قطب الدین یمنی تستری» را نام برد.
* این مساله ،روش عالمه در تقریب بین مذاهب اسالمی و روحیه عدم تعصب او را نشان میدهد و همین
طور حاکی از حسن سیرت این سلطان است که بعد از شیعه شدن بقیه علمای سائر فرقهها را از خود
طرد ننمود و احترام و منزلت آنها را رعایت مینمود.
←←شهر حله در عصر عالمه
در اثر تالشهای عالمه و مصاحبت با سلطان ،حله وارث تمدن بابل ،جایگاه علمی خویش را باز یافت
و موطن اصلی برای علم و علما گردید و پشتوانهای برای مدرسه سیار گشت.
حله در این زمان مرکز تشیع شد و علم آنقدر شکوفا گردید که مال افندی نقل میکند در آن زمان در این
شهر ۴۰۰مجتهد وجود داشته است و سید صدر نقل میکند که از مجلس درس عالمه ۵۰۰مجتهد
فارغ التحصیل شده اند []۳
* در سال ۷۱۶ه ق که سلطان محمد خدابنده فوت کرد ،عالمه به حله بازگشت و مشغول تالیف
و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد به صورتی که از هر طرف طالبان
علم به سوی او شتافتند و دیگر از حله خارج نشد مگر برای حج در اواخر عمر شریفش تا
این که در سال ۷۲۶ه ق رحلت نمود.
در سفر حج با ابن تیمیه در مسجد الحرام مالقات نمود .ابتدا ابن تیمیه او را نمیشناخت و از
طریقه صحبت و بحث عالمه بسیار تعجب نمود و از او جویای نامش شده عالمه در جواب
گفت:
«من کسی هستم که تو او را ابن المنجس میخوانی» (ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة در رد
کتاب منهاج الکرامة ،عالمه را به این نام خوانده بود) از آن به بعد بین آن دو انس و مؤالفت
حاصل شد.
نقل شده هنگامی که کتاب منهاج السنة به دست عالمه رسید ،عالمه اشعاری نوشت و برایش
فرستاد که ابتدای آن این گونه بود:
لو کنت تعلم کل ما علم الوری طرا لصرت صدیق کل العالم
لکن جهلت فقلت :ان جمیع من یهوی خالف هواک لیس بعالم
←←پاسداری از فرهنگ اصیل تشیع
عالمه بحق به مجدد آثار شیعه توصیف شده است .او در هیچ لحظهای از عمرش از این امر
فارغ نبوده .مناظرات بسیار او با علمای اهل سنت ،کتابهای متعددش در توضیح مبانی شیعه
و جوابهای مستدل و منطقی به ایرادات مخالفان و تبلیغ تشیع در طول زندگی گواه بر این
مساله است.
* سید جعفر آل بحر العلوم نقل میکند که عالمه آبادیهای بسیاری داشت که آنها را با مال
خویش احیاء کرده بود و قناتها و چشمه هایش را خودش حفر نموده بود و این قریهها متعلق
به هیچ کس نبودند و بسیاری از این قریهها را در زمان حیات خودش وقف کرده است .
* وی نزد پدر (شیخ سدید الدین حلی) و دایی (محقق حلی) خود کسب علم فرمود بستگان وی در
فقه ،اصول،حدیث و علم کالم استاد بودند(.دایی او مانند پدری مهربان برای او زحمت کشید و
بیشتر علومش مخصوصا فقه و اصول را نزد او فرا گرفت.
* عالمه یکی از علمایی است که شاگردان زیادی تربیت کرده است بنابر نقلی نزدیک به 500
مجتهد از درس او فارغ التحصیل شده اند ولی نام اکثر آن ها در تاریخ نمانده است.بعضی از
این شاگردان هم کتابی را نزد او خوانده اند و هم از او اجازه ی روایت دارند و بعضی دیگر
در یکی از این دو جنبه شاگرد او محسوب می شوند.
* عالمه حلی پس از مرگ سلطان محمد خدا بنده در سال 716قمری به شهر حله باز گشت و
تا آخر عمر در آنجا اقامت کرد و سرانجام در 21محرم 726قمری در سن 78سالگی در
گذشت و در حرم علی ابن ابی طالب به خاک سپرده شد.