به نام خـداوند رنگیـن کمـان خـداونـد بخـشنـده و مـهـربان خـداوند سنجاقک رنگ رنگ خـداوند پـروانه های قشـنگ خداوندی که آب و هوا آفرید درخت و.
Download ReportTranscript به نام خـداوند رنگیـن کمـان خـداونـد بخـشنـده و مـهـربان خـداوند سنجاقک رنگ رنگ خـداوند پـروانه های قشـنگ خداوندی که آب و هوا آفرید درخت و.
Slide 1
Slide 2
به نام خـداوند رنگیـن کمـان
خـداونـد بخـشنـده و مـهـربان
خـداوند سنجاقک رنگ رنگ
خـداوند پـروانه های قشـنگ
خداوندی که آب و هوا آفرید
درخت و گل و سبزه را آفرید
Slide 3
سالم منتظران کوچولو !
حالتون چطوره؟
امیدوارم که همیشه حالتون خوب باشه.
اول از همه یه صلوات محمدی برای سالمتی
امام زمان(عج) و سالمتی خودتون بفرستید.
ص ِّل علی ُم َح َّم ْد َو آل ُم َح َّم ْد َو َع ِّج ْل
اللّ ُه َّم َ
فَ َر َج ُه ْم
Slide 4
آیا میتوانید زود ،تند و سریع دوازده نعمت از نعمتهایی را که خداوند به ما بخشیده
است ،نام ببرید؟
درخت
دیدن
شنیدن
بوییدن
هوا
غذا
خواب
مادر
پدر
گل
آب
بنظر شما خدایی که این همه نعمت و هزاران نعمت دیگر را به بندگانش می بخشه ،نسبت به اونها چیه؟
بله !آفرین جواب«مهربان»
مهربانی خداوند خیلی وسیع و گسترده است .زیرا خداوند هم در این دنیا به بندگانش مهربان است و هم در
آن دنیا برای مؤمنین و یکی از مهربانیهای خداوند،
کمک به مردم در مقابل ظاملان و سمتگران است.
Slide 5
حاال خدا با چه وسیلهای مردم را از دست ظاملان نجات میدهد؟
به این خطوطی که میکشم توجه کنید تا آن را حدس بزنید.
پیامبران همیشه در کنار مردم بودند تا آنها را آگاه کنند و در مقابل سمتگران به آنان کمک کنند.
«خداوند»
برای مردمی که نمرود ظالم به آنها ظلم میکرد،چه کس ی رو فرستاد؟
«خداوند»
حضرت ابراهیم (ع)
برای مردمی که فرعون ستمگر به آنها ظلم می کرد ،چه کس ی رو فرستاد؟
حضرت موس ی (ع)
Slide 6
«خداوند»
برای مردمی که پادشاهان روم و ایران به آنها ظلم میکردند،چه کس ی رو فرستاد؟
«خداوند»
حضرت محمد (ص)
بعد از پیامبر اکرم (ص) برای مردمی که معاویه به آنها ظلم میکرد ،چه کس ی رو فرستاد؟
«خداوند»
برای مردمی که یزید به آنها ظلم میکردند،چه کس ی رو فرستاد؟
امام علی (ع)
امام حسین (ع)
پس همه ما برای تشکر از خداوند این شعر زیبا را با هم جواب میدهیم.
Slide 7
پس ما هم برای تشکر از خداوند این شعر زیبا را با هم می خونیم.
خدایا ،خدایا تو خوبی تو خوبی
خدایا جهان را تو خوب آفریدی
بدی نیست در این نفس هستی
زمین و زمان را تو خوب آفریدی
خدایا خدایا ،تو ما را کمک کن
که از کینـه ،در مـا نمانـد نشانی
بگیر از همـه فتنـه و دشمنی را
به هـر کـس عطا کن دل مهـربانی
خـدایا زمیـن تـو دیگـر نیـازی
به یک حـال و روز خوش و تازه دارد
مدد کن که خوبی نگردد فراموش
بـدی بـس ،خدایا ،بـد انـدازه دارد
Slide 8
* در این شعر از خدا چه خواستیم؟
.1دشمنیها از بین برود؛
.2همه با هم مهربان شوند؛
.3زمین حال و هوایی تازه بگیرد و خوبیها جای بدیها را بگیرد.
* به نظر شما خداوند به وسیله چه کس ی این کار را خواهد کرد؟
بله بچه ها! در این زمان که دیگر پیامبری نیست! و امامان یکی پس از دیگری شهید شدهاند!
خداوند یکی از امامان را برای نجات انسانها ذخیره کرده و نگه داشته است که او امام
دوازدهم «حضرت مهدی ،امام زمان (عج)» است.
Slide 9
آیا میدانید امام زمان (عج) چگونه متولد شد
و االن چگونه زندگی میکند؟
حضـرت مـهـدی (عج) در شـب نیمه شعـبـان به صـورت
مـخفـیانه به دنیا آمد .تنها خـداوند و پـدر بـزرگوارشـان،
امام حسن عسکـری(ع) بود که از تولد ایشان خبر
داشت .حتی مادر آن حضرت هم تا لحظههای
آخـر ،آثار حمـل و بچـهدار شـدن را در خـود
نمیدید .بعد از تولد آن حضرت ،هیچ کدام از دشمنان نتوانستند آن
حضرت را ببینند و امام عسکری(ع) آن حضرت را فقط به افراد مؤمن و
نیکوکار و مورد اعتماد معرفی
Slide 10
میکرد و نشان میداد .بعضـی از دشمـنان توانستند برای یک بار
آن حضـرت را ببینند! آیا میدانید چه موقع؟ پس خوب گـوش کنید.
درروزی که پدر امام زمان(عج) به شهادت رسید ،ناگهان همه دیدند
که یک کودک چهارسالهی بسـیار زیبا با یک عبای تمیز و عمـامهی
زیبا جلو آمد و مقابل بدن مطهر امام حسن عسکری (ع)
ایسـتاد و فرمود« :من باید بر جنازهی پدرم نماز بخوانم».
وی بر جنازهی پدر بزرگوار خود نماز خواند و سپس داخل اتاق
شد.دشمنان وارد اتاق شدنـد تا آن حضـرت را دستـگیر کنند.
دوستـان و ی ـاران آن حـضـرت خیلـی تـرسـیـده بـودند ،امـا
دشمـنان هر چه داخـل اتاق را جسـت وجـو کـردنـد،
Slide 11
کس ی را پیدا نکـردند! فـرمانده آنها از نـاراحتی
فـریاد میزد« :بی عـرضـهها! چطور شـما نتـوانستید یک
کـودک چهـار سـاله را دستگیـر کنیـد!».
* به نظر شما چـرا آنها نتـوانسـته بـودند حضـرت
مهـدی(عج) چهـار سـاله را دستـگیـر کننـد؟
آفرین ،چون آن حضرت با قدرت خداوند از همهی چشمها پنهـان
شـده بود تا برای سالهای زیادی سـالم و زنده باقی بماند و به کسانی
که به کمک او نیاز دارند ،کمک کند و آنان
را از چنگال ستمگران نجـات دهد .همـانا او یارو یاور همـهی
نیکـوکـاران اسـت.
Slide 12
حاال وقت حل یه جدوله که رمزش یه جمله زیبا از حضرت مهدیه(عج).
م
ش
ا
هـ
هـ
ت
م
ش
ن
م
هـ
م
د
س
هـ
ی
ی
ا
.2روشنی بخش شبها؟ ( 3 ،13و )6
.1شهر امام رضا (ع)؟ ( 4 ،2 ،1و )7
.3حیوان نجیب برای سواری؟ ( 8 ،19و )10
.4کس ی که پدر یا مادرش را از دست داده است؟ ( 18 ،12 ،17و )15
.6هوش بدون مغز؟ ( 14و )11
.5بعد از مقام هشتم؟ ( 9 ،5و )16
پیام جـدول چه بـود؟
رمز جدول ما عدد 4است.
«من همیشه به یاد شما هستم»
ب
Slide 13
باد هوهو میکرد .باران شدیدی میبارید .کشتی کج و راست میشد .نزدیک
بود غرق شود .مسرور به میلهای چسبیده بود و میلرزید .خیس خیس شده بود .جرأت نمیکرد میله را
رها کند .دهانش را باز کرد تا کمک بخواهد .نتوانست فقط گفت« :آااا .ببـ با… آاا…» .پدرش فریاد میزد.
به دنبال او بود .موج محکمی به تنه کشتی خورد و مسرور را پرتاب کرد .پدرش تا او را دید ،دوید و
دستش را گرفت و داخل اتاقک ناخدا برد.
از اهواز که راه افتاده بودند ،هوا ابری بود .کم کم باد وزیده بود و طوفان شده بود.
کس ی امید به زندگی نداشت .ناخدا سعی میکرد سکان کشتی را نگه
دارد .کشتی باال و پایین میرفت و دور خود میچرخید .حال مسرور
بد شده بود .سرش گیج رفت .محکم افتاد و دیگر چیزی نفهمید.
وقتی چشم باز کرد که روی خشکی بودند.
هوا آفتابی بود .عمویش مقداری آب روی او پاشید.
Slide 14
ُ
مسرور چشمانش را باز کرد .صدای پدرش را شنید« :شکر خدا ،به هوش آمد».
کمی بعد ،مسرور برخاست .لبهایش را به هم زد .نتوانست حرفی بزند .پدرش دست الغر او را گرفت و هر
سه نفر وارد شهـر شدند .بغداد شهر بزرگی بود .خـانههای زیبـا و باشکوهی داشت .از چند کوچه گذشت.
بعض ی خانهها چند طبقه داشتند .پدر مسرور گفت« :تنها امیدمان به اینجا است .طبیبان که نتوانستند
معالجهاش کنند».
عمـویش گفت« :سـرورمان میتـواند» .بعـد نگـاهی به مسـرور کـرد .یازده سـال بیشتر
نداشـت .چنـد سال پیش کر و الل شده بود .دلـش برای پسـر برادرش
میسوخت .او پیشنهاد کـرده بود که به عـراق بیایند
و از نماینده امـام کمک بخـواهند.
جلوی دری ایستادند .پدر کوبه را زد .پیرمردی بیرون آمد.
عمو سالمش کرد .داخل شدند .پدرش ،مسرور را نشان
داد و گفت« :شما نماینده حضرت هستید .پسر من الل و
کر شده .نزد هر طبیبی رفتهایم .تنها امیدمان به امام
Slide 15
از او بخواهید پسر مرا شفا دهد» .پیرمرد از آنها پذیرایی کرد .با مهربانی
دستی به موهای مسرور کشید و گفت« :او را به حرم ببرید ،شاید آقا کمکتان کند».
بعد از ناهار بیرون آمدند .از بغداد ساعتی راه بود .کنار رودخانه
خود را شستند .مسرور وارد آبهای ولرم شد و آب تنی کرد.
بعد لباسهایش را پوشیدند و به طرف حرم رفتند .نزدیـک غروب
بود .حرم خلـوت بود .مسرور کنـار پنجـره ایسـتاده بود .پـدر و
عمویش نماز میخـواندند .مسـرور خندید .جـوانی را دیـد که
وارد شـد .او هـم میخنـدید .جـوان وارد اتـاق شـد .پـدر و
عمویـش سر به سجـده گـذاشته بودند و گریه میکردند.
جـوان نزدیـک آمد .کنـار مسـرور نشسـت .با مهـربانی
دستی به صورت گرد مسرور کشید گفت که صحبت کند.
مسرور نمیفهمـید چه میگوید .لـبهای جـوان
تکان میخورد .بعد برخاست و بیرون رفت.
Slide 16
جوان در چهارچوب در ایستاد و برایش خندید .مسرور میخواست او را به
پدرش نشان دهد و گفت« :پدر!» پدرش که نماز را تمام کرده بود .جلو دوید .عمویش
هم آمد .پدرش گفت« :تو بودی ،مسرور؟» .مسرور در را نشان داد و گفت« :شما هم آن
جوان را دیدید؟» .هر دو برخاستند و به بیرون نگاه کردند .کس ی نبود،
اما بوی خـوش ی احسـاس میشد.پـدر ،مسرور را در آغـوش گـرفت
و بوسید.گـریه میکـرد .مسـرور نمیدانست چرا؟
خوب بچهها ،ما در مقابل این همه مهربانی و خوبیهای
آن حضرت چه وظیفهای داریم؟
ا
آماده سازی خود و دیگران برای یاری آن حضرت(عج)
خ
خوبی ،نیکی ،خودسازی
د
دعا برای ظهور آن حضرت(عج)
Slide 17
پس از همین االن باید وظیفه خود را انجام بدهیم ،همه دستها را باال میبریم:
حجة بن الحسن،
ک ا ْل ّ
أللَّ ُه َّم ُکنْ ل َولیِّ َ
ک َعلَـ ْیه َو َعـــلـی آبَــائــه
صلـ َ َواتُـ َ
َ
ــا َعـة،
فی هـذه ال َّ
سا َعة َو فی ُک ِّل َ
َولـیـّا ً َو َحـافـظاًَ ،و قَـائداً َو نَاصـراً،
َو َدل ً
ـیـًل َو َعـ ْیـناًَ ،حـتّـی تُـ ْ
سـِنَـهُ
َ
َ
ـوعاًَ ،و تُ َمتِّعـ َهُ فی َها طَویًلً.
ط
ک
ض
ر
ْ
أ َ َ ْ
Slide 18
پایان
Slide 2
به نام خـداوند رنگیـن کمـان
خـداونـد بخـشنـده و مـهـربان
خـداوند سنجاقک رنگ رنگ
خـداوند پـروانه های قشـنگ
خداوندی که آب و هوا آفرید
درخت و گل و سبزه را آفرید
Slide 3
سالم منتظران کوچولو !
حالتون چطوره؟
امیدوارم که همیشه حالتون خوب باشه.
اول از همه یه صلوات محمدی برای سالمتی
امام زمان(عج) و سالمتی خودتون بفرستید.
ص ِّل علی ُم َح َّم ْد َو آل ُم َح َّم ْد َو َع ِّج ْل
اللّ ُه َّم َ
فَ َر َج ُه ْم
Slide 4
آیا میتوانید زود ،تند و سریع دوازده نعمت از نعمتهایی را که خداوند به ما بخشیده
است ،نام ببرید؟
درخت
دیدن
شنیدن
بوییدن
هوا
غذا
خواب
مادر
پدر
گل
آب
بنظر شما خدایی که این همه نعمت و هزاران نعمت دیگر را به بندگانش می بخشه ،نسبت به اونها چیه؟
بله !آفرین جواب«مهربان»
مهربانی خداوند خیلی وسیع و گسترده است .زیرا خداوند هم در این دنیا به بندگانش مهربان است و هم در
آن دنیا برای مؤمنین و یکی از مهربانیهای خداوند،
کمک به مردم در مقابل ظاملان و سمتگران است.
Slide 5
حاال خدا با چه وسیلهای مردم را از دست ظاملان نجات میدهد؟
به این خطوطی که میکشم توجه کنید تا آن را حدس بزنید.
پیامبران همیشه در کنار مردم بودند تا آنها را آگاه کنند و در مقابل سمتگران به آنان کمک کنند.
«خداوند»
برای مردمی که نمرود ظالم به آنها ظلم میکرد،چه کس ی رو فرستاد؟
«خداوند»
حضرت ابراهیم (ع)
برای مردمی که فرعون ستمگر به آنها ظلم می کرد ،چه کس ی رو فرستاد؟
حضرت موس ی (ع)
Slide 6
«خداوند»
برای مردمی که پادشاهان روم و ایران به آنها ظلم میکردند،چه کس ی رو فرستاد؟
«خداوند»
حضرت محمد (ص)
بعد از پیامبر اکرم (ص) برای مردمی که معاویه به آنها ظلم میکرد ،چه کس ی رو فرستاد؟
«خداوند»
برای مردمی که یزید به آنها ظلم میکردند،چه کس ی رو فرستاد؟
امام علی (ع)
امام حسین (ع)
پس همه ما برای تشکر از خداوند این شعر زیبا را با هم جواب میدهیم.
Slide 7
پس ما هم برای تشکر از خداوند این شعر زیبا را با هم می خونیم.
خدایا ،خدایا تو خوبی تو خوبی
خدایا جهان را تو خوب آفریدی
بدی نیست در این نفس هستی
زمین و زمان را تو خوب آفریدی
خدایا خدایا ،تو ما را کمک کن
که از کینـه ،در مـا نمانـد نشانی
بگیر از همـه فتنـه و دشمنی را
به هـر کـس عطا کن دل مهـربانی
خـدایا زمیـن تـو دیگـر نیـازی
به یک حـال و روز خوش و تازه دارد
مدد کن که خوبی نگردد فراموش
بـدی بـس ،خدایا ،بـد انـدازه دارد
Slide 8
* در این شعر از خدا چه خواستیم؟
.1دشمنیها از بین برود؛
.2همه با هم مهربان شوند؛
.3زمین حال و هوایی تازه بگیرد و خوبیها جای بدیها را بگیرد.
* به نظر شما خداوند به وسیله چه کس ی این کار را خواهد کرد؟
بله بچه ها! در این زمان که دیگر پیامبری نیست! و امامان یکی پس از دیگری شهید شدهاند!
خداوند یکی از امامان را برای نجات انسانها ذخیره کرده و نگه داشته است که او امام
دوازدهم «حضرت مهدی ،امام زمان (عج)» است.
Slide 9
آیا میدانید امام زمان (عج) چگونه متولد شد
و االن چگونه زندگی میکند؟
حضـرت مـهـدی (عج) در شـب نیمه شعـبـان به صـورت
مـخفـیانه به دنیا آمد .تنها خـداوند و پـدر بـزرگوارشـان،
امام حسن عسکـری(ع) بود که از تولد ایشان خبر
داشت .حتی مادر آن حضرت هم تا لحظههای
آخـر ،آثار حمـل و بچـهدار شـدن را در خـود
نمیدید .بعد از تولد آن حضرت ،هیچ کدام از دشمنان نتوانستند آن
حضرت را ببینند و امام عسکری(ع) آن حضرت را فقط به افراد مؤمن و
نیکوکار و مورد اعتماد معرفی
Slide 10
میکرد و نشان میداد .بعضـی از دشمـنان توانستند برای یک بار
آن حضـرت را ببینند! آیا میدانید چه موقع؟ پس خوب گـوش کنید.
درروزی که پدر امام زمان(عج) به شهادت رسید ،ناگهان همه دیدند
که یک کودک چهارسالهی بسـیار زیبا با یک عبای تمیز و عمـامهی
زیبا جلو آمد و مقابل بدن مطهر امام حسن عسکری (ع)
ایسـتاد و فرمود« :من باید بر جنازهی پدرم نماز بخوانم».
وی بر جنازهی پدر بزرگوار خود نماز خواند و سپس داخل اتاق
شد.دشمنان وارد اتاق شدنـد تا آن حضـرت را دستـگیر کنند.
دوستـان و ی ـاران آن حـضـرت خیلـی تـرسـیـده بـودند ،امـا
دشمـنان هر چه داخـل اتاق را جسـت وجـو کـردنـد،
Slide 11
کس ی را پیدا نکـردند! فـرمانده آنها از نـاراحتی
فـریاد میزد« :بی عـرضـهها! چطور شـما نتـوانستید یک
کـودک چهـار سـاله را دستگیـر کنیـد!».
* به نظر شما چـرا آنها نتـوانسـته بـودند حضـرت
مهـدی(عج) چهـار سـاله را دستـگیـر کننـد؟
آفرین ،چون آن حضرت با قدرت خداوند از همهی چشمها پنهـان
شـده بود تا برای سالهای زیادی سـالم و زنده باقی بماند و به کسانی
که به کمک او نیاز دارند ،کمک کند و آنان
را از چنگال ستمگران نجـات دهد .همـانا او یارو یاور همـهی
نیکـوکـاران اسـت.
Slide 12
حاال وقت حل یه جدوله که رمزش یه جمله زیبا از حضرت مهدیه(عج).
م
ش
ا
هـ
هـ
ت
م
ش
ن
م
هـ
م
د
س
هـ
ی
ی
ا
.2روشنی بخش شبها؟ ( 3 ،13و )6
.1شهر امام رضا (ع)؟ ( 4 ،2 ،1و )7
.3حیوان نجیب برای سواری؟ ( 8 ،19و )10
.4کس ی که پدر یا مادرش را از دست داده است؟ ( 18 ،12 ،17و )15
.6هوش بدون مغز؟ ( 14و )11
.5بعد از مقام هشتم؟ ( 9 ،5و )16
پیام جـدول چه بـود؟
رمز جدول ما عدد 4است.
«من همیشه به یاد شما هستم»
ب
Slide 13
باد هوهو میکرد .باران شدیدی میبارید .کشتی کج و راست میشد .نزدیک
بود غرق شود .مسرور به میلهای چسبیده بود و میلرزید .خیس خیس شده بود .جرأت نمیکرد میله را
رها کند .دهانش را باز کرد تا کمک بخواهد .نتوانست فقط گفت« :آااا .ببـ با… آاا…» .پدرش فریاد میزد.
به دنبال او بود .موج محکمی به تنه کشتی خورد و مسرور را پرتاب کرد .پدرش تا او را دید ،دوید و
دستش را گرفت و داخل اتاقک ناخدا برد.
از اهواز که راه افتاده بودند ،هوا ابری بود .کم کم باد وزیده بود و طوفان شده بود.
کس ی امید به زندگی نداشت .ناخدا سعی میکرد سکان کشتی را نگه
دارد .کشتی باال و پایین میرفت و دور خود میچرخید .حال مسرور
بد شده بود .سرش گیج رفت .محکم افتاد و دیگر چیزی نفهمید.
وقتی چشم باز کرد که روی خشکی بودند.
هوا آفتابی بود .عمویش مقداری آب روی او پاشید.
Slide 14
ُ
مسرور چشمانش را باز کرد .صدای پدرش را شنید« :شکر خدا ،به هوش آمد».
کمی بعد ،مسرور برخاست .لبهایش را به هم زد .نتوانست حرفی بزند .پدرش دست الغر او را گرفت و هر
سه نفر وارد شهـر شدند .بغداد شهر بزرگی بود .خـانههای زیبـا و باشکوهی داشت .از چند کوچه گذشت.
بعض ی خانهها چند طبقه داشتند .پدر مسرور گفت« :تنها امیدمان به اینجا است .طبیبان که نتوانستند
معالجهاش کنند».
عمـویش گفت« :سـرورمان میتـواند» .بعـد نگـاهی به مسـرور کـرد .یازده سـال بیشتر
نداشـت .چنـد سال پیش کر و الل شده بود .دلـش برای پسـر برادرش
میسوخت .او پیشنهاد کـرده بود که به عـراق بیایند
و از نماینده امـام کمک بخـواهند.
جلوی دری ایستادند .پدر کوبه را زد .پیرمردی بیرون آمد.
عمو سالمش کرد .داخل شدند .پدرش ،مسرور را نشان
داد و گفت« :شما نماینده حضرت هستید .پسر من الل و
کر شده .نزد هر طبیبی رفتهایم .تنها امیدمان به امام
Slide 15
از او بخواهید پسر مرا شفا دهد» .پیرمرد از آنها پذیرایی کرد .با مهربانی
دستی به موهای مسرور کشید و گفت« :او را به حرم ببرید ،شاید آقا کمکتان کند».
بعد از ناهار بیرون آمدند .از بغداد ساعتی راه بود .کنار رودخانه
خود را شستند .مسرور وارد آبهای ولرم شد و آب تنی کرد.
بعد لباسهایش را پوشیدند و به طرف حرم رفتند .نزدیـک غروب
بود .حرم خلـوت بود .مسرور کنـار پنجـره ایسـتاده بود .پـدر و
عمویش نماز میخـواندند .مسـرور خندید .جـوانی را دیـد که
وارد شـد .او هـم میخنـدید .جـوان وارد اتـاق شـد .پـدر و
عمویـش سر به سجـده گـذاشته بودند و گریه میکردند.
جـوان نزدیـک آمد .کنـار مسـرور نشسـت .با مهـربانی
دستی به صورت گرد مسرور کشید گفت که صحبت کند.
مسرور نمیفهمـید چه میگوید .لـبهای جـوان
تکان میخورد .بعد برخاست و بیرون رفت.
Slide 16
جوان در چهارچوب در ایستاد و برایش خندید .مسرور میخواست او را به
پدرش نشان دهد و گفت« :پدر!» پدرش که نماز را تمام کرده بود .جلو دوید .عمویش
هم آمد .پدرش گفت« :تو بودی ،مسرور؟» .مسرور در را نشان داد و گفت« :شما هم آن
جوان را دیدید؟» .هر دو برخاستند و به بیرون نگاه کردند .کس ی نبود،
اما بوی خـوش ی احسـاس میشد.پـدر ،مسرور را در آغـوش گـرفت
و بوسید.گـریه میکـرد .مسـرور نمیدانست چرا؟
خوب بچهها ،ما در مقابل این همه مهربانی و خوبیهای
آن حضرت چه وظیفهای داریم؟
ا
آماده سازی خود و دیگران برای یاری آن حضرت(عج)
خ
خوبی ،نیکی ،خودسازی
د
دعا برای ظهور آن حضرت(عج)
Slide 17
پس از همین االن باید وظیفه خود را انجام بدهیم ،همه دستها را باال میبریم:
حجة بن الحسن،
ک ا ْل ّ
أللَّ ُه َّم ُکنْ ل َولیِّ َ
ک َعلَـ ْیه َو َعـــلـی آبَــائــه
صلـ َ َواتُـ َ
َ
ــا َعـة،
فی هـذه ال َّ
سا َعة َو فی ُک ِّل َ
َولـیـّا ً َو َحـافـظاًَ ،و قَـائداً َو نَاصـراً،
َو َدل ً
ـیـًل َو َعـ ْیـناًَ ،حـتّـی تُـ ْ
سـِنَـهُ
َ
َ
ـوعاًَ ،و تُ َمتِّعـ َهُ فی َها طَویًلً.
ط
ک
ض
ر
ْ
أ َ َ ْ
Slide 18
پایان