گزیده و برداشتی از نوشته ها و گفته های استاد مصطفی ملکیان در باب خیرخواهی توسط محمد حسین متقی .1 خدمت نوع دوستانه به.

Download Report

Transcript گزیده و برداشتی از نوشته ها و گفته های استاد مصطفی ملکیان در باب خیرخواهی توسط محمد حسین متقی .1 خدمت نوع دوستانه به.

‫گزیده و برداشتی از نوشته ها و گفته های‬
‫استاد مصطفی ملکیان‬
‫در باب خیرخواهی‬
‫توسط محمد حسین متقی‬
‫‪ .1‬خدمت نوع دوستانه به همنوع ” از آن جهت که انسان‬
‫است “ وظیفه اصلی ماست‪.‬‬
‫در حدیث قدس ی آمده است‪:‬‬
‫” الناس عیالی انفعهم الیهم احبهم الی ”‬
‫‪ .2‬باید نگران انسان های گوشت و خون داری باشیم که‬
‫می آیند‪ ،‬رنج می برند و می روند‪ .‬سعی کنیم هر چه بیشتر‬
‫با حقیقت مواجهه یابند‪ ،‬کمتر درد بکشند و هر چه بیشتر‬
‫به نیکی و نیکوکاری گرایش یابند‪ .‬برای وصول به این‬
‫اهداف باید از هر چیز سود مندی بهره گرفت‪.‬‬
‫از دین‪ ،‬فلسفه‪ ،‬عرفان‪ ،‬هنر‪ ،‬ادبیات و دستاوردهای‬
‫بشری دیگر فرهنگ‪ ،‬اقتصاد و تمدن و ‪ ...‬از جمله‬
‫دستاوردهای بشری برای انسان است و انسانها نباید‬
‫فدای چیزهایی از این قبیل شوند‪.‬‬
‫‪ .3‬نشاط‪ ،‬امید و آرامش همواره مد نظر بشریت‬
‫بوده است و در راه وصول به آن تالش فراوان‬
‫کرده و کمتر به آن دست یافته است‪.‬‬
‫‪ .4‬رسیدن به جامعه ای با نشاط چگونه دست یافتنی است؟‬
‫برخی گمان برده اند که بوسیله ” دین “ میتوان به آن رسید و برخی در‬
‫دوره تجدد با اشاعه ” مردم ساالری “ آنرا قابل وصول میدانند‪ .‬برخی‬
‫با تحقق یک ” سازمان اقتصاد جهانی “ و برخی دیگر با ” فرهیختگی و‬
‫تحصیالت علمی و دانشگاهی بیشتر “‪ ،‬لکن به نظر میرسد‪:‬‬
‫یگانه راه برای تشکیل یک جامعه آرمانی انسانی رسیدن به نوعی‬
‫” عشق ناخودگرایانه و فعاالنه “ است که نسبت به همنوعان خود در‬
‫وجودمان پرورش می دهیم‪.‬‬
‫‪ .5‬عاشق در این عشق ورزی دنبال سود و ارضاء‬
‫عالیق شخص ی خود نیست‪ .‬کانون توجه آن به‬
‫بیرون از خود و ناظر به دیگران است؛ یعنی مستلزم‬
‫اقداماتی بیرونی و فعاالنه است‪ .‬این عشقی است‬
‫همراه با احسان و امداد به انسان های دیگر‪.‬‬
‫‪ .6‬به انسانهای دیگر به چشم غایت و هدف نگاه کنیم و‬
‫نه به چشم وسیله و آلت‪ .‬با تفکری بر مبنای احسان‬
‫بیرونی یعنی به اقتضای عشق درونی مان به انسانهای‬
‫دیگر کمک کنیم‪.‬‬
‫این کمک کردن‪ ،‬محتاج فداکاری و صرف نظر کردن از‬
‫قدرت و ثروت و حیثیت اجتماعی و جاه و مقام و‬
‫شهرت و محبوبیت ومانند اینهاست‪.‬‬
‫‪ .7‬انسانی که میخواهد اخالقی زندگی کند‪ ،‬دنبال خوش ی و‬
‫خوبی و با ارزش بودن زندگی خود است‪ .‬در زندگی خوش‬
‫در پی جلب سود و منفعت برای خویشتن و کم کردن‬
‫درد ورنج زندگی خود هستیم‪.‬‬
‫در زندگی خوب در پی آن هستیم که دیگران را هم مثل‬
‫خود تلقی کنیم و آنچه از سود و یا کاهش درد و رنج‬
‫برای خود میخواهیم برای آنان نیز بخواهیم‪.‬‬
‫در زندگی باارزش تالش میکنیم "زندگی اصیل داشته‬
‫باشیم" زندگی ای که به قول سقراط‬
‫"ارزش زیستن داشته باشد"‬
‫‪ .8‬داشتن زندگی خوب‪ ،‬مترادف با "نوع دوستی" است که‬
‫ممکن است دایره آن با توجه به ظرفیت روحی و روانی‬
‫افراد‪ ،‬محدود گردد به ملت دوستی‪ ،‬هم آیین دوستی‪ ،‬هم‬
‫شهری دوستی‪ ،‬هم محله ای دوستی یا خانواده دوستی و یا‬
‫ممکن است از نوع دوستی هم فراتر رود و شامل حیوانات‪،‬‬
‫نباتات‪ ،‬جمادات و به تعبیری شامل همه چیز گردد‬
‫"عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست" یعنی‬
‫دوست داشتن ما سوی هللا که نهایتا به خداوند بازگشت‬
‫دارد‪.‬‬
‫‪ .9‬در این نگاه "انسان ها" ارزش فوق العاده دارند و جان‬
‫انسانها از همه چیز مهمتر است‪.‬‬
‫نابود کردن مجسمه بودا به اندازه جان یک کودک افغان‬
‫جای تاسف ندارد‪ .‬جان یک انسان از تمام بناهای تاریخی‬
‫باارزش تر است‪ .‬آثار تاریخی ارزش انسان را ندارند‪ .‬همه‬
‫چیز باید برای انسان باشد‪.‬‬
‫‪ .10‬توجه ما به دیگرا ن و خوبی در حق دیگران صرفا در کمک‬
‫های مادی به آنها نیست؛ اگر نتوانیم برای آنان رفاه مادی‬
‫ایجاد نماییم‪ ،‬الاقل با رفتارمان میتوانیم رفاه روانی برای‬
‫آنان حاصل کنیم‪ .‬اگر همه ما دست به دست هم دهیم‪،‬‬
‫نمیتوانیم فقر مادی را از جهان ریشه کن کنیم‪ .‬الاقل‬
‫میتوانیم چنان زندگی کنیم که زندگی فقرا برایشان قابل‬
‫تحمل باشد و رنجشان افزوده نشود‪.‬‬
‫‪ .11‬مناسبات اجتماعی انسان معنوی بر اساس سه اصل خیر خواهانه "‬
‫عدالت " و " احسان " و" محبت" استوار است‪.‬‬
‫در عدالت تنها به اعطای حق دیگرا ن و ستاندن حق خود اکتفا میکنیم‪.‬‬
‫در احسان نمودن ‪ ،‬از بخش ی از حق خود نیز صرف نظر مینماییم‪.‬‬
‫در محبت کردن وظایف فوق را در قالب یک احساس درونی خوشایند‬
‫انجام میدهیم‪.‬‬
‫بنابراین خیر خواهی دارای سه ساحت عدالت ‪ ،‬احسان و محبت است‪.‬‬
‫‪ .12‬انسان معنوی همواره در مقام این است که دایره‬
‫دوست داشتن های خود را گسترش دهد و تعداد افرادی‬
‫را که مورد تعلق محبت باطنی او قرار میگیرند‪ ،‬بیشتر‬
‫نماید و به نسبتی که در این جهت موفق می شود در‬
‫درون خود احساس آرامش و شادی و امید بیشتر می‬
‫نماید‪.‬‬
‫‪ .13‬یونانی های قدیم عشق را به سه مقوله تقسیم میکردند‪:‬‬
‫"اروس" و "فیلیا" و "اگاپه"‬
‫اروس عشق گیرنده است‪ .‬یعنی عشقی که عاشق‪ ،‬عاشق معشوق است‪،‬‬
‫برای این که چیزی از معشوق دریافت می کند‪ .‬مثال بارز آن عشقی است‬
‫که میل جنس ی در آن غلبه دارد‪.‬‬
‫فیلیا عشق به آرمان هاست‪ .‬مثل عشق به عدالت‪ ،‬حقیقت‪ ،‬آزادی که آثار و‬
‫نتایج مثبت در روان ما دارد‪.‬‬
‫آگاپه عشق دهنده است‪ .‬عشقی است که از عاشق بدون توقع بازگشت‬
‫چیزی به معشوق میرسد‪ .‬در این صورت معشوق هدف است‪ ،‬نه وسیله‪.‬‬
‫مانند عشق به انسان های دیگر از باب نوع دوستی‪ ،‬که دارای مراتب سه‬
‫گانه عدالت ورزی‪ ،‬احسان گری و محبت ورزیدن است‪.‬‬
‫تنها عشقی که آرامش بخش است‪ ،‬عشق آگاپتیک است‪ ،‬عشق دهنده‪،‬‬
‫بدون توقع پاداش و فعاالنه‪ .‬دو نوع دیگر هر چند مذموم نیستند و بعضا‬
‫پسندیده نیز می باشند‪ ،‬اما آرامش بخش نیستند‪.‬‬
‫‪ .14‬در عشق به همنوع (ناخود گرایانه و فعال) رعایت‬
‫مراتب عدالت‪ ،‬احسان و محبت مطرح میشود و در محبت‬
‫ورزی رعایت مصلحت و مفسده کس ی که متعلق محبت‬
‫قرار گرفته‪ ،‬فرض است نه خوش آمدن آنی و لحظه ای‬
‫او‪.‬‬
‫عشق دهنده آرامش زاست و عشق گیرنده آرامش زدا‪.‬‬
‫این فرق مهم میان این دو نوع عشق ورزی است‪.‬‬
‫‪..‬‬
‫‪ .15‬پیامبر خدا رحمه للعاملین است‪ .‬انسان متدین و‬
‫متعقل نیز خدمت نوع دوستانه به انسان ها مینماید؛ از‬
‫آن حیث که انسانند و این ویژگی انسانهای معنوی‪،‬‬
‫قدیسان و روحانیان واقعی است‪.‬‬
‫‪ .16‬عشق ورزی به هم نوعان‪ ،‬وقتی حاصل می آید که بتوانیم‬
‫تمرین کنیم‪:‬‬
‫الف) گذشته او را فراموش نماییم‪.‬‬
‫ب) بتوانیم از ظواهر صرف نظر کنیم‪.‬‬
‫ج) بتوانیم از اسارت باورهایمان بیرون آییم‪( .‬یعنی به آنهایی که‬
‫به باورهای ما اعتقادی ندارند هم عشق بورزیم)‬
‫در این صورت‪ ،‬همه را از آثار خداوند میدانیم‪:‬‬
‫من احب شیئا احب آثاره‬
‫‪ .17‬میشل فوکو متفکر عارف مسلک میگوید‪:‬‬
‫اگر کس ی خالف خواسته تو عمل کرد‪ ،‬تو با خود او مخالفت‬
‫نکن با انتظار او از خودت مخالفت نما‪( .‬اگر انتظار مجازات‬
‫دارد‪ ،‬تو او را عفو کن) این اکسیری است که دیگران را‬
‫متحول میکند‪.‬‬
‫‪ .18‬در آ موزه های اخالقی به ما آموخته اند‪:‬‬
‫میبایست از خطا نفرت داشته باشیم نه از خطا کار‪ ،‬زیرا وقتی‬
‫از خطاکار نفرت پیدا کنیم‪ ،‬اوال به نوعی از انسان نفرت پیدا‬
‫کرده ایم و این با عشق به انسان که الزمه اصالحگری است‬
‫منافات دارد‪ .‬ثانیا در این صورت خطاهای خود را نمی بینیم‪.‬‬
‫(عمده نفرت متوجه شخص خطاکار شده است) ثالثا این‬
‫نفرت باعث میشود عواطف انسان بر عقالنیتش غلبه کند و‬
‫باالخره اینکه دچار تعجیل در حذف خطاکار میشویم و این‬
‫عجله معموال زیان بخش است‪.‬‬
‫‪ .19‬انسانها را نه یک فرآورده‪ ،‬بلکه یک فرآیند ببینیم که در حال‬
‫سیالن و جریان و"شدن" است و میتوانیم به آنها محبت داشته‬
‫باشیم‪( .‬حتی در صورت ارتکاب خطا) ولی اگر آنها را تنها یک‬
‫فرآورده تلقی کنیم (ایستا) خطا و بدی آنها مانع آن میشود که‬
‫متعلق دوست داشتن ما قرار گیرد‪.‬‬
‫واعظ صبور باش که مارا هنوز هم‬
‫با این خدای مذهب تو افت و خیزهاست‬
‫‪ .20‬جمله معروف گاندی بعد از پیروزی نهضت‬
‫این بود‪:‬‬
‫"من به جایی رسیده ام که از هر کار بدی چه‬
‫ریز و چه درشت متنفرم؛ اما از هیچ کننده کار‬
‫بدی متنفر نیستم‪ ،‬زیرا او انسان است و من‬
‫انسانها را دوست دارم‪".‬‬
‫‪ .21‬روشنفکر واقعی دو التزام دارد‪:‬‬
‫کاهش درد و رنج دیگران‬
‫کشف و اعالم حقیقت به آنها‬
‫اما در تالقی این دو‪ ،‬یعنی در صورتی که اعالم یک‬
‫حقیقت‪ ،‬خود باعث درد و رنج میشود چه باید بکند؟ و او‬
‫بر این وجه تراژیک روشنفکری چگونه فایق می آید؟‬
‫کشف و اعالم حقیقت مقدم بر کاهش درد و رنج است در‬
‫عین حال باید در کاهش درد و رنج او بکوشد‪.‬‬
‫‪ -22‬تواضع و احسان دو مفهوم متقابل دارند‪ .‬در تواضع‬
‫به خودم به گونه ای مینگرم که گویی شما هستم‪ .‬در‬
‫احسان به شما به گونه ای مینگرم که گویی خودم‬
‫هستم‪ .‬اگر کس ی واجد این دو وصف بشود از "خود"‬
‫خالی شده است‪ .‬در این صورت است که تجربه قدس ی‬
‫برای او روی میدهد و واجد کشف و شهود میشود‪.‬‬
‫‪ -23‬سیمون وی بانوی عارف دین شناس و اصالح گر‬
‫اجتماعی فرانسوی (‪" )1909-1943‬توهم" را خاستگاه همه‬
‫بدی ها میدانست‪ .‬توهم (به معنای بریدن از واقعیت) باعث‬
‫همه شرارت ها و مفاسدی است که دامنگیر جامعه انسانی‬
‫شده است‪ .‬از نظر او شرانگیزترین و ویران سازترین مصداق‬
‫توهم‪ ،‬خود بزرگ بینی (تکبر) است‪.‬‬
‫‪ -24‬آیریس مرداک بانوی بزرگ دیگری از بریتانیا‪ ،‬فیلسوف‪،‬‬
‫رمان نویس و نمایشنامه نویس به تبع سیمون وی به این‬
‫نظر رسید که دشمن بزرگ تکامل اخالقی توهم شخص ی‬
‫است‪ .‬بافته ای از تار و پود آرزوها و رویاهای خود بزرگ ساز‬
‫و تسلی بخش‪ ،‬که آدمی را از دیدن آنچه در بیرون او وجود‬
‫دارد مانع میشود‪ .‬بویژه از دیدن انسانهای دیگر و‬
‫مطالباتشان‪ .‬از نظر او توهم این امکان را از انسان میگیرد‬
‫که به نیازهای دیگران و اساسا به عالم واقع ورای خود‬
‫توجه کند‪.‬‬
‫‪ -25‬مرداک می افزاید‪:‬‬
‫همان طور که "توهم" بزرگ ترین دشمن و مانع‬
‫اخالقی زیستن است‪" ،‬تخیل" بزرگترین یار و ممد‬
‫حیات اخالقی است‪ .‬زیرا بر خالف توهم که آدمی را از‬
‫واقعیت ها دور میکند‪ ،‬تخیل او را به واقعیتها نزدیک‬
‫میکند‪ .‬ما از تخیل خود نه برای گریختن از جهان که برای‬
‫پیوستن به آن بهره میجوییم‪.‬‬
‫‪ -26‬برای استکمال اخالقی باید حتی االمکان از دامنه توهمات‬
‫خود بکاهیم و بر تخیالت خود بیافزاییم‪ .‬تخیل فعل یا‬
‫فرآیندی است که آدمی در آن آگاهانه چیزی را تصور می کند‬
‫که قبال در عالم واقع آنرا کامال ادراک و احساس نکرده بوده‬
‫است‪ .‬احوال انسانهایی که درگیر رنج و مشقتند هر چند‬
‫واقعیت دارند اما ممکن است ما آنرا آنگونه که آنان‬
‫احساس میکنند احساس نکرده باشیم باقدرت تخیل است‬
‫که خود را جای آنان میگذاریم و گویا درد و رنج آنان را درد و‬
‫رنج خود تلقی می کنیم‪ .‬تخیل دارای مراتب مختلفی است و‬
‫انسانها درجاتی از آن را کس ی میکنند‪.‬‬
‫‪ -27‬تخیل در قلمرو اخالق سهم بسیار مهم و بدون‬
‫جانشینی در اخالقی زیستن آدمی دارد‪.‬‬
‫همزاد پنداری و احساس یگانگی از هیچ طریق دیگری‬
‫جز تخیل حاصل نخواهد شد‪ .‬نقش ادبیات در‬
‫تقویت نیروی تخیل را نباید نادیده گرفت‪.‬‬
‫‪ -28‬قاعده زرین زندگی اخالقی می گوید‪:‬‬
‫با دیگران چنان رفتار کن که میخواهی با همان وضع با‬
‫تو رفتار شود‪ .‬قاعده ای که همه ادیان و مذاهب‬
‫جهان روی آن تاکید کرده اند‪ .‬برای چنین رفتاری باید‬
‫بکوشیم خود را در جای کسانی که عمل ما روی آنها‬
‫موثر است‪ ،‬قرار دهیم و این معنا تنها از راه نیروی‬
‫تخیل بدست می آید‪.‬‬
‫‪ -29‬خدایا توانایی عشق به دیگری را در وجودم بارور ساز‬
‫تا انسان ها را خالصانه دوست بدارم و بهترین لحظات‬
‫زندگیم لحظاتی باشد که بدون هیچ چشم داشتی خدمتی‬
‫به هم نوعم میکنم‪.‬‬
‫خدایا مرا از هر نوع نفرت و کینه ای که حوادث تلخ‬
‫روزگار در وجودم نهاده است‪ ،‬رها کن‪ .‬تا با رهایی از نفرت و‬
‫کینه بتوانم دیگران را آن طور که هستند بپذیرم و دوست‬
‫بدارم‪.‬‬
‫آری‪ ،‬آغاز دوست داشتن است‬
‫گـرچه پایان راه ناپید است‬
‫من به پـایان‪ ،‬دگـر نیندیشم‬
‫که همین دوست داشتن زیباست‬
‫والسـالم‬
‫موسسه فرهنگی داراالکرام‬
‫حمایت از تحصیل کودکان و نوجوان‬